فرهنگ لغات و اصطلاحات تورکی قشقایی انتشار یافت http://www.qashqai.ir/
نام کتاب : Qaşqayı Sözlüğü فرهنگ لغات و اصطلاحات تورکی قشقایی
مولف : اسداله مردانی رحیمی
ناشر :دفترانتشارات انصاری
قم – خیابان فاطمی (دور شهر) فاطمی 18/ کوی آزاد
پلاک 13 تلفن : 7731137
تاریخ انتشار : پاییز 1386
آقای اسدالله مردانی رحیمی پس از بیست سال تحقیق در میان طوایف و تیره های مختلف قشقایی و مناطق تورک نشین ایران ،سرانجام در آبان ماه امسال لغتنامه تورکی قشقایی را منتشر کرد. وی در این لغتنامه سعی کرده است ، معانی لغات تورکی قشقایی را همراه با اتیمولوژی (ریشه شناسی) ارائه دهد.
همه فرهنگ دوستان قشقایی از مدتها پیش ، چشم انتظار انتشار این لغتنامه بودند . انتظار می رفت لغتنامه آقای مردانی در چندین جلد منتشر خواهد شود، اما پس از انتشار مشخص شد حاصل تحقیقات ارزشمند بیست ساله وی را در یک جلد کتاب 500 صفحه ای خلاصه شده است. یکی از ویژگیهای خوب این لغتنامه ، درج کلمات با حروف لاتین می باشد . این ویژگی که در میان نویسندگان قشقایی تا کنون سابقه نداشته است ، کمک شایانی به تلفظ صحیح کلمات می کند. ایشان در این لغتنامه سعی کرده اند بیشتر کلمات تورکی رایج در میان قشقایی ها را ریشه یابی نمایند. البته لغات عربی و فارسی که در میان قشقایی ها کثیر الاستعمال بوده است نیز ذکر شده اند. اما بسیاری از لغات رایج تورکی قشقایی نیز ذکر نشده اند. به نظر می رسد محقق فرصت کافی نداشته اند تا به میان تمام آبادی ها و تیره های دور و نزدیک قشقایی بروند و کلمات بکر و قدیمی را شکار کنند.
به عنوان مثال ، به این ضرب المثل توجه کنید :
Əlindən darrı dişməz
یعنی : از دستش گندم نمی افتد. (اینقدر خسیس است که امکان ندارد از دستش یک دانه گندم به زمین بیفتد تا مورچه ای هم از آنسیر شود).
لغت Darrı به معنی دانه گندم است. اما این مدخل در لغتنامه مزبور وجود ندارد. لغات دیگری هم وجود دارد که من آنها را یادداشت کردم تا به استاد مردانی تقدیم کنم . احتمالاً در چاپ های بعدی این مداخل نیز وارد کتاب خواهند شد.
اما علی رغم چنین کمبود هایی که در واقع بزرگترین لغتنامه های دنیا نیز از آنها درامان نیستند ، انتشار این فرهنگ لغت در واقع فرهنگ و زبان قشقایی را تا حدود زیادی بیمه کرد. جمعیت جوانان ایل قشقایی به عنوان عضو کوچکی از این خانواده بزرگ دست استاد مردانی را می بوسد و از زحمات و رنج هایی که برای بقای فرهنگمان کشیده اند بی اندازه قدر دانی می نماید. شایان ذکر است که استاد مردانی در اجرای این پروژه عظیم از هیچ فرد یا ارگانی کمک مالی دریافت نکرده اند. هزینه های سفر به مناطق مختلف کشور ، تهیه و دسترسی به منابع مختلف همه و همه تنها به وسیله خود ایشان که یک معلم بازنشسته ادبیات فارسی هستند تحمل شده است.
جا دارد کلیه فرهنگ دوستان قشقایی و غیر قشقایی علاقه مند با خرید این لغتنامه حداقل در برگرداندن سرمایه گزاری مادی که بابت انتشار این لغتنامه صورت گرفته است ، به یاری فرهنگ پژوهان بشتابند. قیمت این کتاب 000و10 (ده هزار) تومان است . برای تهیه کتاب می توانید به کتاب فروشیهای شیراز ، انتشارات تخت جمشید در شیراز ، نویسنده کتاب و ناشر کتاب در قم مراجعه کنید.
انتشار این لغتنامه نقطه عطفی در تاریخ حیات فرهنگی قشقایی ها خواهد بود. اکنون دیگر نوبت داستان نویسان ، رمان نویسان ، شاعران و نویسندگان است تا با استفاده از این گنجینه گرانبها با خلق آثار جدید با بکارگیری لغات اصیل و زیبای تورکی ، در شکوفایی هر چه بیشتر فرهنگ قشقایی بکوشند.جمعیت جوانان ایل قشقایی به پایان رسیدن این پروژه عظیم فرهنگی را به مردم و کلیه فرهنگ دوستان کشور تبریک می گوید.
نامه سرگشاده یک دانشجوی قشقایی به استاد بهمنبیگی: به رنساس فرهنگ و زبان ترکهای ایران بپیوندید!
۱۶ چيلله, ۱۳۸۶, ۰۱:۱۹ توجه:
این نامه چندسال پیش نوشته شده بود، متاسفانه نتوانستم آدرس استاد را پیدا کنم و برایشان پست کنم و به همین خاطر تصمیم گرفتم که بیکم و کاست به صورت سرگشاده و البته با حذف نام خود آنرا منتشر کنم تا شاید عزیزی لطف کند و آن را به همراه سلام ما به دست استاد بهمنبیگی برساند!
به نامش! جناب آقای بهمن بیگی
با عرض سلام و احترام و ارادت! همین که نام و نقش چهرهی چپقبرلبتان را گوشهی روزنامهی شرق دیدم بسیار درشگفت ماندم؛ چه اینکه میپنداشتم دیرگاهی است رخت تن از جان برکنده و به سوی جانان بر شتافتهاید! واژهی «قره قاچ» واپسین پندار و تردید را از دلم برد و با خود گفتم: بیگمان این همان نویسندهی «بخارای من ایل من» است. من که خسته و دلزده از روزمرگی روزنامهها بودم آنک مشتاقانه نسخهای از شرق را خریدم و بیدرنگ پای گفت و گویتان نشستم. پیشترها ماجرای «تختهقاپو» را جسته و گریخته خوانده و حال و هوایش را در «بخارای من ایل من» درک کرده بودم و حکایت اختگی ایلها و تختگی اوبهها برایم قصهی غریبی نبود. تلاش فرزندان غیور ایل برای دفاع از حرمت و حریّت ایل برایم تحسینبرانگیز بود؛ چه آنان که برنو به دوش کشیده و به نبرد برخاسته بودند و چه آنان که قلم به دست گرفته و به ستیز نشسته بودند؛ نبرد و ستیز با تهاجم بیامان حکومت دستنشانده و بیریشهی مرکزی، که راحت و قدرت خویش را در سستی و نیستی ایلات و طوایف ایران میدید. تفنگ بهدوشان مردانه جنگیدند و قلم بهدستان شجاعانه کوشیدند اما این میان تفاوتی آشکار به چشم میآید؛ نه اینکه تفنگ بهدوشان زجر و زحمت بیشتری از شما در دفاع از شرف قشقایی کشیدند، هرگز! چه اینکه یک عمر کوشش تنی و جانی بسی جانکاهتر و تنفرساتر از جنگی است که چند صباحی بیش نمیپاید و ای بسا در چنان برههای راه دوم کارسازتر و تأثیرگذارتر و خردمندانهتر از جنگ تفنگ بوده است. آری، تفاوتی که کوشش نخست را از تلاش شما متمایز میکند این است که جنگ مردان ایل در ستیز با اهداف پیدای حکومت مرکزی یعنی انقیاد طوایف و استیلای رضاخانی بوده است و کار سترگ شما در راستای اهداف و کارکردهای پنهان حکومت تمرکزگرای شوونیستی یعنی یکسانسازی فرهنگی اقوام بوده است. آموزگار فرزانه و فروزان! این گستاخی تلخ را بر این کمترین آموزنده میبخشید اما این درد جانکاهی که ما ترکتباران ایرانی میکشیم و رنجی که اکنون گرفتار آنیم؛ بریدگی فرهنگی ـ زبانی از پیشینیان خویش و درافتادگی در دام زبان بیگانهای به نام فارسی است؛ بدعتی که از شما پیشگامان آموزش و پرورش ایران، به ما بیچارگان خلعت رسیده است. همواره در این فکر بودهام که چرا بانیان ترک تعلیم و تربیت ایران زبان خویش را نیز در متون آموزشی نگنجاندهاند و چرا ترکی را در جدول برنامهی درسی ترکها جا ندادهاند و چرا شخص مبتکر و خلاقی چون جنابعالی آموزش زبان ترکی قشقایی را از ترکزادگان قشقایی دریغ داشته است. باری، اگر فرزندان آدم عمری بار گناه او را بر دوش میکشند ما نیز روزگاری است بار بردگی زبان بیگانهای را بر دوش میکشیم که از پدرانی چون شما به ارث بردهایم. در شگفتم شما که داغ کشیده تمامیتخواهی و سلطهگستری حکومت پهلوی بودهاید چگونه عامل گسترندهی سلطهی سیاست یکسانسازانه زبانی او نیز گشتهاید و هیچگاه از خویش نپرسیدهاید آیا راهی که میروید تأمینکنندهی خواستههای آرمانی شما است یا هموار کنندهی منویات سیاستمداران استعمارگر! بزرگا! هرچند با تلاش و ابتکار شما عدهای به نام و نان و نوا رسیدهاند و مسند و قرب و مقامی دست و پا کردهاند اما بهای گزافی که از گنجینهی گرانسنگ فرهنگ اقوام پرداخت شد بسی پرارجتر و عزیزتر و ارزشمندتر از آن بود که شناسنامهی هویت قومی یک ایل و تبار مصادره و تباه گردد. اکنون ما ترکان ایرانی بردگان فرهنگی زبان فارسی هستیم. بردگانی که از خواندن و نوشتن زبان مادری خویش عاجزند و چیزی از ادبیات و قواعد دستوری آن نمیدانند. بیگا! اینک ما فرزندان پیشینه بربادرفته و بیپشتوانهی ایل در پی آنیم تا نوزایی فرهنگ قومی و رنسانس زبان ترکی را در میهن خویش بیاغازیم تا با هویتی واقعی و برآمده از تاریخ و زبان و فرهنگ خویش و ساخته از خویشتن خویش در دهکدهی جهانی سربرآوریم. عزیزا! از آنجایی که در مصاحبهتان خواندم دست از نوشتن کشیدهاید و نیز از آنجایی که فکر میکنم هیچ یک از نوشتههایتان به زبان مادریتان نیست از طرف تمام میراثداران و فرزندان ایل از شما میخواهم که دستی دگر بر کلک هنر کشید و طرحی نو در نثر ترکی دراندازید تا در این سفر پرخطر هم ترکیسرودههای شهریار سخن یار و پشتیبان ما باشد و هم ترکینوشتههای شما توش و توانمان! خوب میدانم که حتما توانی ژرف و بیانی سحرانگیز در زبان و فولکلور قشقایی دارید چرا که نوشتههای پیشینتان توان شما را در زبان قشقایی بازمیتاباند و «بخارای من ایل من» سرشار از حال و هوای ایلی است اگر چه فاقد زبان آن. البته بسیار امیدوارم که در آیندهای نه چندان دور کتابهایتان به زبان ترکی ترجمه و منتشر شود اما همگان خوب میدانند که هیچگاه متون ترجمهای نمک قلم اصیل شما را نخواهد داشت! امید میبرم دستی که به نیاز بر دامانتان یازیدهام بیهوده بازنگردد و دستان زادگان ایل بیتوشه نماناد! خانا! به اجاقت قسم! اگر زندهیاد صمد بهرنگی زنده میبود بیخواهش ما دست در نگاشتن برده بود و هر آینه ما را کامروا ساخته بود. پس تو ای بیگ ما! هر چه در وسع و توان داری بهکار بر و برایمان طرفهای به یادگار گذار! باشد که تا اثر جاویدان تو پایا است زبان قشقایی بپوید و همپای قشقاییان ببالد و بر شاخسارانش برگها بروید و گلها بشکفد. چنان که ترکان آذربایجانی به حیدربابای شهریار سرزنده و سرفرازند و به آن افتخار میکنند و زبان آذربایجان روز به روز شکوفاتر و پربارتر میگردد. در پایان اگر سخنی ناروا و قضاوتی ناراست و اندیشهای ناشایست در قبال عملکرد و خدمات سترگ شما در این نامه داشتهام و بیهیچ ملاحظهای ابراز کردهام و ایبسا کودکانه قصوری را تقصیر پنداشتهام و بیپروا در نوشته نمایاندهام به بزرگواری خود چشم بپوشید و از این کمترین ارادتمندتان درگذرید. یادتان در دلهامان جاودان نامتان بر لبهامان جاری و رویتان در دیدههامان مانا چون آفتاب و همچون جویبار و چونان ماه!