موسيقي هر قومي به نوعي بازگو کننده گذشته آن قوم نيز مي باشد و شايد بتوان موسيقي را چکيده ی خاطرات تلخ و شيرين اقوام دانست.
موسيقي اصيل قشقايي عموماً غم انگيز است و با بکارگيري ملودي هاي غم انگيز و سوزناک به بيان خاطرات و دردهاي قومي مي پردازد که در طي قرن ها در به دري و خانه به دوشي شاهد ظلم و ستم حاکمان و ناسازگاري طبيعت ستيزه گر بوده است. خاطراتي که يادآور حزن و ماتم و در به دري هاي هميشگي آنان است. خاطراتي که تداعي کننده سال هاي تبعيد و قتل عام هاي بيرحمانه حاکمان جبار است. غم سنگيني که در آهنگ ها و ملودي قشقايي ها به چشم مي آيد شايد به اين دليل است که در وراي اکثر آهنگ هاي اصيل قشقايي ها حکايتي از غم و اندوه هميشگي آنان خفته است. يکي از سوزناک ترين و غم انگيز ترين اين آهنگ ها و ملودي ها آهنگ گدن آغور ائل ( ايل بزرگ مهاجر) است که يادآور آوارگي و در به دري ايل قشقايي با قريب يکصد هزار خانوار در گذشته اي نه چندان دور است. در سال 1239 هـ.ق پس از مرگ جاني خان قشقايي ايلخاني قشقايي يکي از پسرانش به نام محمد علي خان ايلخاني و پسر ديگرش مرتضي قلي خان ايل بيگي قشقايي شدند. محمد علي خان در زمان کوتاهي چنان قدرت و اعتباري در فارس به دست آورد که باعث حسادت و بدبيني حاکم فارس يعني حسينعلي ميرزا فرمانفرما يکي از پسران فتحعلي(شاه) شد. او براي در امان ماندن از توطئه در سال 1245 هـ.ق با يکي از دختران فرمانفرما ازدواج مي کند ولي حاکم روز به روز به ايلخاني بدبين تر مي شد، چون فکر مي کرد ايلخاني قصد براندازي او را دارد. در اين بين وزير ايالت فارس يعني ميرزا محمد علي مشير الملک به آتش نفاق و بدبيني دامن زده و اوضاع را وخيم تر مي کرد. سرانجام در سال 1247 هـ.ق فرمانفرما ايلخاني قشقايي را دستگير و باغ و قصر خانوادگي اش، باغ ارم، را مصادره کرد.
مرتضي قلي خان ايل بيگي قشقايي حاضر نشد تن به مذلت بدهد، بنابراين دستور داد ايل قشقايي به طرف کرمان حرکت کند و از ايالت فارس خارج شود. وقتي فرمانفرما از قضيه مطلع شد فوراً محمد علي خان را آزاد و از او خواست که مرتضي قلي خان را از اين تصميم منصرف گرداند. ولي محمد علي خان پس از آزادي به ايل و مردمش پيوست.
قريب به يک صد هزار خانوار قشقايي به طرف کرمان حرکت نمودند. والي کرمان از ايل و بزرگانش به گرمي استقبال نمود.(زيرا در آن زمان تعداد خانوار هم از لحاظ نظامي و هم از لحاظ اقتصادي ارزش شايان توجهي داشت.) اما فتحعلي شاه پس از اطلاع از موضوع طي نامه اي به فرمانفرما از او خواست که به هر طريق ممکن قشقايي ها به فارس برگردانده شوند.
در 1248 هـ.ق فرمانفرما به همراه 15000 تفنگچي براي مذاکره و بازگرداندن قشقايي ها شيراز را به قصد کرمان ترک کرد. ولي ايلخاني قشقايي سوگند خورد تا زماني که مشير الملک وزير ايالت فارس است نه او و نه ايل قشقايي قدم به فارس نخواهند گذاشت. فرمانفرما ناچار مشير الملک را عزل کرد. ايلخاني حاضر به بازگشت شد و از مرتضي قلي خان و ساير خوانين خواست به طرف فارس حرکت کنند. ايل قشقايي به طرف فارس حرکت نمود.
در راه بازگشت 2000 سوار مسلح قشقايي به فرماندهي مصطفي قلي خان ( برادر کوچکتر ايلخاني ) براي کمک به سرکوب شورش علي نقي خان سرتيپ که در ارگ کرمان پناه گرفته بود، اعزام مي شوند. اما در اين درگيري مصطفي قلي خان که يکي از شجاع ترين و بي باک ترين چهره هاي ايل قشقايي بود ، کشته مي شود. غم از دست دادن مصطفي قلي خان در ديار غربت قشقايي ها را در سوگ و ماتمي سنگين فرو برد.
يک سال در به دري و آوارگي دل ها را افسرده و غمگين کرده بود. مرگ مصطفي قلي خان نيز که در شجاعت و دلاوري در ايل بي نظير بود، بر غصه ي آوارگي افزوده شد.
اين حزن و اندوه و حکايت آوارگي و در به دري ايل در آن دوران به صورت آهنگ سوزناکي درآمد. قريب به دو قرن از اين ماجرا مي گذرد، ولي هنوز آهنگ گدن آغور ائل براي قشقايي ها يادآور آوراگي و در به دري و هجرت است.
قره داغلار يول وئرينگ چيخه م باشينزا من قوربانم تورپاقينزا٬ داشينزا مارال اولام٬ ايچه م٬ قونام دشينزه باخام گره م يار ائللره هاردادور
اي کوه هاي سياه راه بدهيد تا به قله ها برسم من به قربان خاک ها و سنگ هايتان پرنده باشم و پرواز کنم و به سينه تان بنشينم نگاه کنم ببينم ايل دوستان کجاست. اي کوه های مه آلود و پوشيده از برف ايل بزرگی که از کنارت کوچ می کرد چه شد؟ ايل بزرگی که بر دامنت اطراق مي کرد، چه شد؟
قشقايي عمره سر اولده گچده http://ghashghaei.mihanblog.com
درگذشت يادگار صولت الدوله ملك منصور خان قشقايي تمامي قشقايي را عذادار كرد . ما نيز كه از جامعه ايل قشقايي هستيم در غم از دست دادن اين عزيز عذاداريم . درگذشت اين بزرگوار را به همه ملت ايران بخصوص ايل بزرگ قشقايي و خانواده اين عزيز از دست رفته تسليت گفته بقاي عمر بازماندگان را از خداوند منان خواستاريم .
يا على! ياعلى! شاه-ى لو كشف Ya Əli! ya Əli! şah-i ləv kəşəf! موبارك تاجينا تبارك الله Mubarək tacına təbarək əllah وصى-يى موصطفا٫ سيرر-ى من عرف Vəsiyy-i Mustafa, sirr-i mən ərəf حققه عين اليقين٫ كوفره ايشتيباه Həqqə eyn əl-yəqin, küfrə iştibah
در ضمن جلسه آتی این انجمن در تاریخ ۱۱/۱۲/۸۴ برگزار خواهید گردید. از علاقه مندان دعوت به عمل می آید.
کینه محمدبهمن بیگلی نسبت به زبان و فرهنگ ترکان!
علت و عمق کینه محمدبهمن بیگلی نسبت به ترکان قشقائی و زبان و فرهنگ آنان!
محمدبهمن بیگلی و برادر کثیفش بهمن بهمن بگلی از خود فروخته ترین و کثیف ترین مهره های تاریخ ترکان قشقائی هستند و بوده اند. محمدبهمن بیگلی این، مردم و زبان مادری فروش، آنچنان سوابقش ننگین است که تنها در تحت حاکمیت جانیان پلیدی همچون کفتاران در قدرت کنونی میتوانست دوباره خودش را مطرح کند. در میان ما قشقائی ها ضرب المثلی رایج است که میگویند «مشه خاله السا، تیلکی بیگ (بگ) اولار» هرگاه که در سایه حاکمین مستبد صحنه از انسانهای شریف و پاکباز خالی باشد آنگاه مکاران و پست فطرتان میدانداری میکنند.
فقط تیتروار به بخش ناچبزی از سوابق محمدبهمن بیگلی و برادر کثیفش بهمن بهمن بگلی هرزه اشاره میکنم تا به علت و عمق کینه این جانی نسبت به ترکان قشقائی و زبان و فرهنگ این مردم که در تضاد با روحیه اینگونه حقیران و حقارت است آشنا شوی .
1) این موجود کثیف از سن بلوغ که مصادف با اواخر حکومت رضاخان قلدر بود به خدمت دستگاه جاسوسی انگلیسی و حکومت دست نشانده اش توسط مهتر سفارتشان در تهران، همان رضا قاطرچی، معروف به میرپنج در آمده و در توطئه های آن دستگاه بر ضد ملل ساکن ایران فعالانه شرکت میکند. به همین دلیل با سرنگونی و محو این مهره بیگانه در 1320 محمد بهمن بگلی توسط فرزندان صولت الدوله که خود با استفاده از فرصت مدفون شدن رضا قلدر از تبعیدگاه به میان ایل برگشته بودند احضار میشود اما از آنجا که این، مزدور، بشدت فرصت طلب و دریوزه و حقیر است به التماس و زاری و پابوسی افتاده و به این شیوه از مجازاتی که در آنزمان در اصل همان گلوله برنو حقش بود تخفیف گرفته و فقط به او در حضور مردم خفت داده میشود و او محکوم میشود که مدتها دست بسته و پابرهنه به همراه اردوی فرزندان صولت الدوله و در جلوی اردو حرکت کند. این حکم در میان سلحشوران ایلی از هزار بار مردن نیز سختر و دردآورتر است.
2) با خروج مهتر سفارت انگلیس از صحنه سیاست و تضعیف موقعیت انگلیس در صحنه سیاست ایران، محمد بهمن بگلی این سگ درگاه قدرت کم کم به خدمت سرویس های خدماتی فدرت آمریکا در آمده و از معروفترین مهره های اصل چهار ترومن در میان قشقایها شده و پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 محمد بهمن بگلی و برادر کثیف اش بهمن بهمن بگلی با شقاوت و دریدگی در کنار ژاندارمها و سپس ساواک تعرض گسترده ای را در همۀ حوزه ها حیات ترکان قشقای شروع کرده و عملآ عرصه زندگی را به کام زنان و مردان غیور ترکان قشقائی تنگ و تلخ می نمایند.
با شروع اولین حرکتهای اعتراضی به حاکمیت ترور و تحقیر بعد از کودتا که از میان سلحشوران ترک در جنوب و توسط شیر زنان و شیر مردانی از جمله زنده یادان حیدر و بوستان و خوردل، دشتی و مسیح و... در اوایل دهه چهل خورشیدی و با پیوستن نیروهای مبارز تبعیدی زنده یادان بهمن قشقائی و ایرج و عطا کشکولی به اوج می رسد، ژاندارمری و ساواک و مهره های سرسپرده مزدور در میان ایل از جمله محمد بهمن بیگلی و بهمن بهمن بگلی مرتکب جنایاتی بیشمار شده که از تشکیل گشت هایی از نیروهای محلی و شکنجه و توهین دستگیر شدگان و تحقیر و توهین به جنازه کشته شدگان این جنبش و تحریک ژاندارمها و ساواک به تعرض به زنان خانواده های مبارزین برای درهم شکستن روحیه مبارزین و از پای درآوردن آنان می توان نام برد.
اما خوشبختانه مبارزین قبل از آنکه از پای درآیند برادر هرزه و مزدور و ناموس فروش محمدبهمن بیگلی، بهمن را به شیوه ای که شایسته اش بود به سزای اعمال ننگین اش میرسانند. مبارزین این مهره سرسپرده را دستگیر و بند بند استخوانهابش را شکسته و او را در حالت نشسته در معبری عمومی قرار داده و آنگاه یک سر نی غلیانی را به سر آلت تناسلی این مردم و زبان مادری فروش و سر دیگر نی را در دهان مزدورش وصل می کنند تا درس عیرتی بر متعرضین به حریم ایلی شان شود.
با سرکوبی وحشیانه این جنبش مردمی، که از جمله با همکاری و دسیسه عوامل محلی از جمله برادران بهمن بگلی میسر شد، حکومت پان فارسیست و فاشیست میرپنج دوم با تمامی امکانات خود برای نابودی روحیه سلحشوری، زبان و فرهنگ و زندگی قشقائی ها، وارد میدان شد. هدف حکومت از این تهاجم در این منطقه علاوه بر نابودی هویت ملی ترکان و دیگر ملل غیر تاجیک، برای جلوگیری از شکل گرفتن جنبش های چریکی چپگرا در این مناطق بود. در آنزمان یکی از رایجترین شیوه های مبارزاتی در سراسر جهان و بویژه در کشورهای نظیز کوبا و الجزایر و ویتنام و چین مبارزه مسلحانه پارتبزانی بود. منطقه قشقائی ها هم از لحاظ طبیعی و هم بدلیل نارضایتی اجتماعی گسترده و عمیق، مساعد اینگونه حرکت بود. بدلایل فوق حاکمیت در پی نابودی اساس زندگی قشقائی ها برآمد.
محمد بهمن بگلی با سابقه ننگینش مجری این سیاست شد، وی سیستم آموزش عشایری را که اولین و اصلی ترین وظیفه اش جاسوسی و کنترل دورافتاده تربن و غیرقابل دسترسترین نقاط کشور بود را سازمان داد. یکی از اصلی ترین وظیقه معلمین و کارمندان این موسسه برخلاف ادعای محمد بهمن بگلی و همدستانش در آن سیستم جمع آوری اطلاعات و اخبار از تمامی وقایع و نظرات و حتی عادی ترین گفتگوهای محل خدمتشان بصورت کتبی و ارسال آن به مرکز (ساواک) بود، این دستگاه بظاهر آموزشی علاوه بر اینکه صحبت کردن به زبان ترکی دانش آموزان را نه تنها در سر کلاس درس حتی در خانه و اطراف چادرهای مدرسه در بین قدغن کرده و متخلفین از این قوانین غیر انسانی را به شدت مجازات میکرد محصلین را ملزم به خبرچینی از خانه و خانواده می نمود که خوشیختانه در موارد زبادی با مقاومت روبرو میشد.
محمد بهمن بگلی در چاپلوسی و دریوزگی تا بدانجا پیش رفته بود که بخش عمده ای از کلاس ها را صرف آموختن اشعاری در وصف محمدرضا و فرح میرپنج (شاه و شه بانو) میکرد. تمامی افرادی که در این کلاسها بوده اند این اشعار را بیاد دارند این شعر خوانی در وصف شاه و خانواده اش و در مواردی در وصف زبان فارسی و تاریخی که این باند جعلی کرده بودند نیز شامل میشد. نمونه ای از اشعار مسخره این حقیران در وصف فرح «........... شه بانو فرح گل دسته ، میون گلها نشسته/ شه بانو فرح شاد شد، گلهای ما باز شد.......».
محمدبهمن بیگلی بارها در تجمعاتی که با حضور سران حکومت وقت برگزار مینمود، اعلام مبکرد که از فرزندان مشتی یاغی زبان نفهم انسانهای مطیع و فرمانبردار ساخته است که با تمام وجود در خدمت شاه و دولت خواهند بود.
3) به دلایل فوق توده های مردم که کینه عمیق این مزدور را به دل داشتند در روزهای سرنگونی حکومت محمدرضا میرپنح در بهمن ماه 1357 به خانه محمدبهمن بیگلی در شیراز حمله کردند، خانه محمدبهمن بیگلی این روباه کثیف، در دو سویش درب داشت، دانش آموران و معلمین و توده های قشقائی از دربی که از حیاط خانه و به طرف خیابان بود به داخل خانه برای دستگیری محمدبهمن بیگلی هجوم می اورند، او با مشاهد متعرضین از همسر جوانترش (دو همسر دارد که یک سن همسر دومش از فرزندانش از همسر اولش جوانتر است و درضمن این همسر را از میان دانش آموزان جوان همین مدارس برگزیده) میخواهد که لخت شده و با پوشش حوله حمام در مقابل تظاهرات ظاهر شده و بگوید که در خانه تنهاست و اگر کمی صبر کنند ، وی لباس پوشیده و درب خانه را به روی تظاهر کنندگان میگشاید. چون مردم نیز در آن سالها برای چنین ادعاهای حرمت قائل بودند، به وی فرصت پوشیدن میدهند در این فرصت محمدبهمن بیگلی از دست مردم عاصی از ظلم و تعدی و جنایات وی، که برای مجازاتش آمده یودند تا همچون برادرش به سزای اعمالش برسانند، از درب رو به کوچه در پشت خانه فرار کرده و به خانه آیت الله دستغیب پناه برده و این ملا نیز که میدانست وجود این مهرگان برای بقای حکومت پلید روحانیت ضروری و حیاتی است او را به تهران فرستاد تا او را پس از کشتارهاو اعدامهای دهه اول انقلاب و با ایجاد جو سکوت به میدان آورده و به خدمت دستگاه توهین و تحقیر مجددآ بکار گمارند. محمدبهمن بیگلی فقط از خشم مردم قشقائی در تهران مخفی شده بود.
این مهره کثیف علارغم تلاش نیروهای باستان پرست از جمله وزیر فرهنگ خاتمی و نیروهای سرکوبگر نظام اسلامی و نیز تلاش معدود همدستان کثیفش در سیتم به اصطلاح آموزشی اش هرگز نتوانسته در میان مردم برای خودش حیثیتی کسب کند و هر کجا نیز در جمعی حضور یافته علارغم سرکوبها و کشتارها و جو رعب و وحشت باز مورد تعرض واقع شده و به همین دلابل است که همه را دشمن میداند. جالب است بدانی که فرزندان همسر اولش بشدت با او مخالفند.
سیستم جاسوسی محمدبهمن بیگلی بعد از سرنگونی خاندان میرپنج و پس از برکناری معلمین با گرایشات مردمی و ملی مجددآ در خدمت حاکمین کثیف اسلامی قرار گرفته تا به ادامه وظیفه محوله بپردازد.