İLXAN
<$Friday, January 20, 2006div>

Halay (Central Anatolia)

The Halay is frequently associated with two cities, Sivas and Corum, in Central Anatolia, in Turkey.




Sivas and Corum
The word halay refers to getting together with people. Found in three different regions, the halay is frequently associated with two cities, Sivas and Corum, in Central Anatolia. It is performed by men and women alike, who stand closely linked in a line, circle or semicircle. Relying on a leader to announce the step changes, done by calls and/or waves of an accompanying handkerchief, the dancers begin slowly. Gradually over one, two or three sections, they increase their speed. Often, hand clasp are featured, which may be done by individuals or with opposing partners. When performed outdoors and also in the East, the powerful voices of the zurna and davul are generally preferred. Indoors, and elsewhere in Anatolia, the halay is accompanied by the gentler sounds of the wind instruments mey, kaval and more recently the clarinet as well as the stringed instrument, the baglama.

Adiyaman
In South Eastern Anatolia, the city was founded in 7th century. There are ruins of an Arab castle restored by Seljijuks; 14th century mosque, Ulu Cami And Bazaar are the main attractions. National Park on Mount Nemrut, Highest point of Northern Mesopotamia, is known for the gigantic stone status of God's with heads lying on the ground. 2000 years old history of Commegene civilization on display. The dance performed by a group of male and female dancers reflecting, daily life of the people in a colorful way.

The Dance symbolizes, as one of the best examples, the solidarity between man and woman, Besides her housework, the woman also helps her husband.Accompanying instruments drum and zurna.

Elazig
Elazig is a city in central eastern Turkey. Its dances belong to the regional category of dance style called "Halay". A typical dance is "Cayda Cira" a favorite dance for Henna-Painting celebrations and weddings. It is danced in the dark with the dancers carrying candles on plates, representing the reflection of the candles in the water as the "Gelin Alayi"(the procession that makes the trip receive the bride from her father's home) moves along the stream. There are dances from Elazig that men and woman perform separately, but most are done by men and women together. The davul and the clarinet are the traditional instruments that accompany the dances of this region.

هالاي ( هلي)


هالاي ( هلي)
استاد اسدالله مردانی رحیمی


هنوز از اتومبيل پياده نشده بوديم كه با صداي شليك گلوله هاي پياپي به استقبالمان آمدند. نوازنده ي هنرمند ساز در حالي كه آهنگ پرشور خوش گلدينگ ائيوز خوش گلدينگ را مي نواخت، به جمع استقبال كنندگان پيوست و با اشاره به ما خوش آمد گفت. ياشار هم به جاي همه ي ما از استاد تشكر كرد و طبق رسم ايلياتي مبلغي به عنوان انعام در جيب او گذاشت. مارا به چادري هدايت كردند كه كلانتران، ريش سفيدان و بزرگان ايل در آنجا نشسته بودند. آنها هم خواسته يا ناخواسته به احترام ورود ما از جا بر خاستند .




بعد از تعارفات معمولي همگي رو به سوي ميدان وسيعي كه سنگ چين استوانه اي شكل بزرگي در وسط آن قرار داشت، نشستيم. ديري نگذشت كه آهنگ هلي همه ي مدعوين را به سكوت مودبانه و حركات موقرانه دعوت كرد. از ميان سيه چادر بزرگي كه به كاخي مزين شباهت داشت، دختران و زنان ايل با لباس هاي رنگارنگ و افسانه اي خود به جنب و جوش افتادند. از ميان آنها پير زن 60-50 ساله ي قد بلندي كه دو دستمال قلاغي به دست داشت، آرام و موقر به سوي ميدان عروسي به حركت در آمد. متانت و ابهت راه رفتنش همه را به تحسين واداشته بود. در چند قدمي سنگ چين كه هنوز هم آتش نيم سوزي بر سرش مي سوخت، ايستاد. نگاهي آگاهانه و عبرت آميز به اطراف انداخت و گوش خود را به طرف صداي طبل نوازنده تيز كرد.

در لحظه اي بسيار حساس كه همه چشم به او دوخته بودند، حركات موزون دست هاي بلند و پاهاي استوارش با صداي طبل هماهنگ شد و رقص هلي آغاز گرديد. زنان و دختران به تدريج با صف مرتب و زيبايي به او پيوستند و كم كم در كنار او رقص كنان در اطراف سنگر به صورت دايره اي كامل در آمدند. دايره اي كه گويي فلك با پرگار خود كشيده بود. طبيعي، زيبا رنگارنگ. مركز دايره همان سنگ چيني بود كه با گرمي و زيبايي و بلندي آتش در ميان ميدان به خود مي باليد. آهنگ آغير هلي همچنان نواخته مي شد و تماشاگران ايلي در چادرهاي اطراف غرق تماشا و لذت بودند. شايد در دنيا هيچ صنعتگر و هنرمندي نتواند چنين صحنه اي را بيافريند جز خالق يكتا، آن هم در ميان ايل بي همتاي قشقايي. كم كم ضربات طبل تندتر مي شد و من بيشتر به هيجان مي آمدم.

عمو آصلان كه در كنارم نشسته بود، آهسته به من گفت: آهنگ قبلي آغير هلي نام داشت ولي اين آهنگ هلي متوسط ناميده مي شود. آهنگ بعدي هم هلي تند خواهد بود. عمو آصلان كسي نبود كه به غلط يا اشتباه سخني بر زبان آورد. او دانشمندي بود كه هيچ مدرك نداشت، نه دكترا، نه ليسانس و نه حتي ديپلم. فقط سواد خواندن و نوشتن داشت، از صورت بشاش و چهره ي نوراني اش اميد، آگاهي و سلامت انديشه مي باريد .

در رقص هلي متوسط پاها محكمتر به زمين كوبيده مي شد و دستمالها با سرعت بيشتري به هوا پرتاب مي شدند. عمو آصلان پرسيد: مي دانيد چرا پاها را محكم بر زمين مي كوبند و دستمال ها را بالا مي اندازند؟ نگاه ها به همديگر خيره شد. هيچ كس چيزي نمي گفت. لحظه اي بعد تاري وئردي گفت : اگر لطف كنيد خودتان دليلش را بفرمائيد، همگي ممنون و خوشحال خواهيم شد. گفت: كوبيدن پاها در حقيقت كوبيدن نفس اماره و سركوب كردن تمايلات شيطاني انسان است. بالا رفتن دستمال ها نيز نشانه ي طلب نفس مطمئنه از آسمان و آسمانيان است. آنها از گوك تاري يعني خداي آسمانها مي خواهند كه روح الهي بر دستمالهايشان بدمد و در هنگام پايين آمدن دستمالها، ارواح طيبه را نثار جامعه و اطرافيان خود بنمايند. دوستان همگي بهت زده به عمو آصلان نگاه مي كردند. بولوت يواشكي از قيليج خان پرسيد : اين آقا استاد دانشگاه است ؟ گفت: خير، اين آقا دانشمند بدون مدرك ايلات ماست.

كمي بعد، سرعت نواختن ضربات ساز و دهل بيشتر و بيشتر شد و آهنگ رقص بيش از پيش پرشور تر گشت. ناگهان دايره ي رقص زنان كوچكتر شد و همگي در اطراف سنگر به صورت فشرده جمع شدند و طواف وار با آهنگ هلي تند تا آخرين لحظه دور سنگر چرخيدند و رقصيدند. دو چيز بيش از هر موضوعي رفقاي مرا به تحسين و اعجاب واداشته بود. يكي رقص زيبا و مهيج زنان و دختران ايل قشقايي و ديگري وجود آصلان اين پيرمرد فهيم و مجرب ايلياتي.

آياز پرسيد: عمو آصلان! اصلا هلي يا هالاي چيست؟ و چرا به اين نوع رقص هلي مي گويند؟ همه ي حاضران خود را جمع و جور كردند و در مقابل عمو آصلان قرار گرفتند. سكوتي عجيب در چادر ما حكمفرما شد. پيرمرد كمي صدايش را صاف تر كرد و با لحني گيرا و غرا چنين گفت: فرزندم ! هالاي يا هلي رقصي است عرفاني كه قشقايي ها به خاطر گرايش خود به آسمان و ملكوتيان، تصوير ماه را در روي زمين به نمايش مي گذارند. يعني سنگري را كه در وسط ميدان قرار گرفته و بر بالاي آن آتش روشن گشته، مي توان به منزله ي ماه و دايره اي را كه زنان ايل در اطراف آن تشكيل داده اند، هاله ي ماه ناميد. البته كلمه ي هاله هم با كلمه ي هالاي هم ريشه و هم خانواده است و هر دو از تركيب دو كلمه ي آي به معني ماه و له به معني (با) تشكيل شده اند. بنابراين (آيل ) يعني (با ماه) و آنچه همراه ماه باشد. بعدها كلمه ي (آيله) به شكلهاي: هايله، هاله، هالاي و هلي تغيير يافته، رايج گشته و هنوز هم در ادبيات تركي و فارسي كار برد دارد. اتفاقاً خرمن غلات را هم به خرمن ماه تشبيه نموده و به عمل خرمن كوبي نيز هالاي هلي گفته اند. بنابر اين هالاي دو معني عمده دارد: يكي هاله يا خرمن ماه كه در اطراف ماه قرار مي گيرد و به همين دليل اطرافيان و هواداران يك فرد را هم هالاي گفته اند. و ديگري خرمن گندم و جو و امثال آنها و نيز به معني خرمن كوبي و به طور خلاصه كوبيدن و سركوب كردن و در اصطلاح عرفاني كوبيدن همه ي اميان شيطاني انسان است كه به صورت رقص متظاهر گشته است.

همه از سخنان پيرمرد غرق لذت و حيرت بودند. اما من به عنوان معلم ادبيات غرق خجلت و حسرت.

شاعر طهماسب نجفی

شاعر طهماسب نجفی از طایفه علمدارلو تیره قادرلو در یکی از سیه چادرهای عشایری چشم به جهان گشود و مشکلات عمده ای به استقبالش آمدند و به او مجال ندادند که یک ماه بیشتر در مکتب مطالعه کند. او در جوانی سختی های فراوانی را تحمل کرد و از ابتدای جوانی خود ذوق شاعری داشت و محتوای بیشتر اشعارش گلایه از روزگار خویش بود. او در یکی از روستاهای شهرستان آباده زندگی می کند و یکی از هزاران شاعر گمنام و فقیر محسوب می شود و در آرزوی فرشته ای برای منتشر کردن کتابش زنده است .

چندی از اشعار شاعر

شاعر بعد از مرگ یکی از مردان ایل، قاسمعلی قادری (پدرمجید قادری (طراح وبلاگ)) در سال 1368متاثر شده واشعاری به این مضمون می سراید

بیرحم فلگ
روزگار بیرحم

بی رحم فلگ رحمينگ نولموش
چراغومی ائدينگ خاموش

خبر گلدی قاسم اولموش
گينم اوسی غمگين اولدی

فلگ سينسنگ چرخينگ واری
غمی ائدينگ غم سرباری

يتيم ائدينگ اوشاقلاری
گينم اوسی غمگين اولدی

بیرحم اجل نيلدينگ سن
اصفهانا دودونگ ماتم

قاقاسوما گيديردينگ کفن
دلسوز ياری کفن اولدی

گزدينگ نئچه بيمارستان
دردينگه اولمادی درمان

چوخ تزيدی دولدی پيمان
زندگانلوگدان سير ائله دونگ

تقدير يازموش سنه بئله
اوشاقلارونگ يتيم اولا

او چاقورونگ لئيلا گله
لئيلا گونی يامان اولدی

ويران اولسونگ فلگ مولکی
لئيلا غمی اولدی ايکی

قبرستانا گلدم هردم
اوقورام سوره-ی الحمد

جنت باغی سبزه خرم
سنه منزل مکان اولدی

بوبولبولودونگ, اوچدونگ گولدان
شيرين آدونگ دوشدی ديلدن

دير طهماز بوفاميلن
قاسم دردی بيزه قالی