İLXAN
<$Saturday, July 30, 2005div>

پوشاك مردم دهبرمدوره 11، ش 122 (آذر 51): 23-29،‌تصوير، طرح، نقشه. جامعي، پروانه- از تحقيقات فرهنگ عامه

خلاصه: موقعيت جغرافيائي "دهبرم" ، پوشاك زنان: برك، لچك، ياقلق، آرخلق، جومه،‌ تنبان ـ شرحي بر لباسهاي عروسي، سوگ‌ و عزا، آرايش گيسوان و صورت، زينت‌ها و زيورآلات ـ پوشاك مردان، باورهاي مردم مربوط به پوشاك و آرايش.

لباس زنان قشقائي از جمله زنان دهبرم(1) جلوه و زيبائي خاصي دارد. اين لباس در ميان زنان روستاهاي فارس مشترك بوده و ممكن است اختلاف جزئي در سربند و سرانداز آنها وجود داشته باشد ولي درساير قسمتها يكسان است و در روستاهاي مختلف اسم اين قسمتها به لهجه محلي تغيير ميكند.

دهبرم روستائي است در 9 كيلومتري مغرب فيروزآباد كه بر سر راه شوسه فيروزآباد فراشبند ـ كازرون، در جلگه‌اي وسيع در كنار برم قزل واقع شده. مردمش از تيرهاي مختلف قشقائي هستند كه بتدريج از صدسال پيش در آنجا سكني گزيده‌اند. زبانشان تركي و لري فارس است و اكثر مردم بكشاورزي و دامداري اشتغال دارند.

زنان دهبرمي اغلب باريك و ميان بالا هستند و لباس محلي بر تن آنها زيباست بخصوص موج دامن‌هاي پرچينشان بموقع راه رفتن. زن و دختر لباس محلي ميپوشند و فقط از لحاظ آرايش موي سر با هم فرق دارند.

لباس زنان دهبرم از اين قسمتها تشكيل ميشود:

برك (berk) ـ كلاه كوچكي است از ساتين يا پارچه‌هاي مشابه آن كه بند دارد و زيرگلو بسته ميشود. دختران كلاهچه (كلاخچه kolaxce ) بسر ميگذارند كه فقط نصف سرشان را ميگيرد. كاله را خودشان از پارچه‌هاي اضافي ميدوزند و اگر به خياط بدهند در ازاء دوخت آن فقط 5 ريال مزد پرداخت خواهند كرد. دورتادور اين كلاه را اشرفي ميدوزند ولي معمولأ در مواقع عادي از كلاه معمولي بدون زينت استفاده ميكنند.

لچك يا چارقد ـ رااز تور و نايلون‌هاي الوان انتخاب ميكنند. جلوي آن اريب است و زير گلوي آن را سنجاق ميزنند و دو گوشه‌اش آويزان است. همراه با سنجاق‌ قفلي هر تزئيني كه دلشان بخواهد مانند ميخك يا سكه و يا مهره‌هاي رنگي و گاهي كليد آويزان ميكنند. اگر از شهر بخرند هر لچك 35 تا 40 ريال برايشان تمام ميشود. چارقد را روي كلاه بسر ميبندند.

ياقلق (yaqloq) ـ دستمالي است كه جنسش معمولأ از كلاغي‌هاي ابريشمي آذربايجان است ولي از پارچه‌هاي معمولي هم درست ميكنند و آن را تازده بصورت نوار پهني روي چارقد بدور سر مي‌بندند و دو سر آن را در پشت سر آويزان ميكنند. قيمت هر كلاغي 60 ريال است.

آرخلق يا فرجه (faraje) ـ نيم تنه‌اي است از مخمل و بيشتر برنگهاي سبز، آبي و قرمز. آستينش بلند است و گاهي روي دست اريب ميشود كه تا نوك انگشتان ميرسد. قد نيم تنه تا كمرگاه است و تنگ و چسبان. دورتادور يقه را نواردوزي ميكنند و نيم‌تنه را روي جومه مي‌پوشند.

جومه يا كي‌نگ (kdynag) ـ پيراهن بلند و راسته‌اي است كه دو طرفش چاك بلندي دارد و قدش تا يكوجب بالاي زانوست. آستين بلند و يقه‌گرد كه در جلوي گلو چاك دارد. جنسش اغلب از پارچه‌هاي چيت يا كدري است و جومه را خياط ميدوزد. دور يقه را نواردوزي يا بقول خودشان قيطان‌دوزي ميكنند.

تنبان ـ دامن پرچين و بلندي است كه تا روي پا ميرسد. جنس تنبان از پارچه‌ي چيت و كدري گلدار و الوان است. زنان در مواقع عادي سه تا چهار تنبان و در اوقات عروسي و جشن‌ها تا هقت تنبان بر رويهم مي‌پوشند. جنس تنبان روئي معمولأ از نايلون‌هاي الوان و براق است يك تنبان تا بيست متر پارچه ميبرد و اغلب خياط برايشان ميدوزد و 5 تومان مزد ميگيرد. تنبان‌هاي زيري از جنس‌هاي ارزان قيمت متري دو تا سه تومان ولي تنبان روئي جنسش بهتر و قيمت هر متر آن ده تومان ببالاست.




چهرة يك مرد دهبرمي
زنهاي دهبرمي گيسوان انبوه و بلند خود را پشت سر بجندين رشته مي‌بافند
چهرة يك زن دهبرمي
موقع روستاي «دهبرم» فيروزآباد فارس، مقياس ـ 1:2500000


زنان قشقائي كه هنوز بدنبال گله‌ها كوچ ميكنند، همراه با حفظ ديگر سنت‌ها با امكانات مالي بيشتر، لباسهاي گرانتر و بهتر برتن ميكنند و بوقت كوچ هم تا هفت تنبان رويهم مي‌پوشند كه تا 1500 تومان برايشان تمام ميشود ولي زنان قشقائي ساكن روستاها لباسهايشان ساده‌تر و ارزانتر است و بيش از سه ‌تنبان بتن نميكنند مگر در جشن‌ها. لباس قشقائي پارچه زياد ميبرد و بهمين علت گران تمام ميشود تا آنجا كه يكدست لباس خوب دو هزار تومان خرج برميدارد.

لباس زنها در فصول مختلف فرق ندارد فقط در زمستان بر روي جومه آرخلق يا ژاكت ميپوشند كه ژاكت‌ها را از شهر ميخرند و براي گرم نگاهداشتن خود چادر نماز كه بآن سرانداز ميگويند بكمر مي‌بندند. جوراب نمي‌پوشند و كفش‌هايشان شهري است.

زنها غير از لباسي كه هميشه ميپوشند يكدست لباس كامل براي شركت در عروسي و جشن‌ها دارند و اين لباس همان لباسي است كه براي عروسي خودشان دوخته‌اند و زيباتر و بهتر و پرزرق و برق‌تر از لباس معموليشان است.

زن‌هاي پير و مسن پارچه‌هاي الوان و رنگي نمي‌پوشند و چارقد و پارچه تنبان و جومه خود را از رنگهاي تيره مثل خاكستري و سفيد و مشكي و قهوه‌اي تيره انتخاب ميكنند. در عوض زنان جوان از پارچه‌هاي رنگي و گلدار و پرزرق‌ و برق و نايلون لباس ميدوزند. پارچه را از فيروزآباد ميخرند.

لباس عروس

لباس عروس دهبرمي از اين قسمتها تشكيل ميشود:

- كلاه سرخ رنگي كه دورش را اشرفي دوخته‌اند.
- چارقد تور سفيد يا سرخ رنگ.
- دستمال و كلاغي سرخ يا سه‌رنگ مثل پرچم.
- جومه از پارچه معمولي يا زري سفيدرنگ.
- آرخلق از مخمل سرخ.

به عروس شش‌تنبان مي‌پوشانند كه تنبان روئي سفيدرنگ است. سه تا از تنبان‌ها را داماد ميخرد و سه تاي ديگر را پدر عروس.

كفش قهوه‌اي يا مشكي رنگ است كه از شهر ميخرند.

يك دستمال سرخ يا سفيد روي سر عروس مياندازند كه صورتش را هم مي‌پوشاند باين دستمال گرد دواخ (doax) ميگويند. دعاهائي را كه در كيسه‌هاي سرخ‌رنگي جاي داده‌اند با نمك روي دواخ آويزان ميكنند و بعد يك چادر نماز سفيدرنگ هم سرش ميكنند.

ميخك و سكه و اشرفي با سنجاق بزير گلويش بچارقد مي‌آويزند. ميل (دستبند طلا) بدست و انگشترهاي نقره به ده انگشتش ميكنند و بدو بازوي عروس باروبند يا طلسم كه بآن جام دعا هم ميگويند مي‌بندند. اين بازوبند عبارتست از يك صفحه چهارگوش كوچك از نقره كه رويش دعا نوشته شده و چهاربند چرمي دارد.

آنچه كه داماد بخانه عروس ميفرستند عبارتست از: سه تنبان ـ سه جومه ـ جوراب ـ كفش ـ لباس زير ـ دو چارقد ـ آرخلق، همراه با شيريني و توزلفي (tuzolfi) كه معمولأ دو اشرفي است.

معمولأ در جهاز دختر آرخلق و كفش نميگذارند و ميگويند كه تنگي معيشت ميآورد.

لباس سوگ و عزا

زنها در مواقع عزاداري و سوگواري همان لباس معمولي خود را مي‌پوشند و چادر مشكي بسر ميكنند و سعي دارند كه جومه و تنبان خود را از رنگهاي تيره انتخاب كنند. دخترها فقط يك چارقد تيره برنگ مشكي يا قهوه‌اي بسر ميكنند.





مشخصات لباس مردان دهكده دهبرم
مشخصات لباس زنان دهكده دهبرم
مشخصات لباس زنان دهكده دهبرم



آرايش گيسوان وصورت ـ

آرايش گيسوان زنان و دختران دهبرمي با هم فرق ميكند. دخترها موي خود را در جلو بدو قسمت كرده فرق باز ميكنند و بقيه را در پشت سر بچندين قسمت تقسيم كرده مي‌بافند. در موقع عروس شد موهاي دو طرف چهره را كوتاه ميكنندو باصطلاح خودشان زلف ميگذارند. زلفهاي روي گونه از زير چارقد پيداست.

روي پيشاين چترزلف ميزنند و بزلفها سنجاق و موگيرهاي الوان نصب ميكنند و بقيه موها را درپشت سر بچندين رشته مي‌بافند كه بآنها تو گيسي يا توپلي (tupali) يا ساچ مي‌بندند. توگيسي نخ يا روباني است كه با آن چند رشته موي بافته شده را بهم وصل ميكنند و بيشتر تيره‌رنگ است. به گيسوان دختربچه‌ها براي رفع نظر مهره‌هاي رنگي مي‌بندند.

يكي از وجوه تمايز زنان و دختران طرز آرايش گيسوان آنهاست. زنها براي جلوگيري از ريزش مو، گيسوان خود را با گل سرشور و زرده تخم‌مرغ ميشويند و روغن‌هاي محلي بموي خود ميزنند. در مواقع عزاداري تا يك هفته موي خود را نمي‌شويند. زنها هنگام ازدواج هم بابروهايشان دست نمي‌زنند ولي سرمه ميكشند. زنهاي جوان زير گلو ميخك براي جلب محبت شوهر خود آويزان ميكنند.

زينت‌ها و زيورآلات

ـ دخترها از زينت‌آلات بدلي و اغلب گوشواره‌هاي بدلي كه بآن ردكل (rudkol) ميگويند استفاده ميكنند. گوش اغلب دختران سوراخ است. معمولأ از دو تا ده سالگي لاله ‌گوش دختران را سوراخ ميكنند. دخترها النگو يا ميلچه دستي از طلا يا بدل بدست مي‌بندند و زنها بزير گلو اشرفي ميآويزند و دور كلاهشان را هم اشرفي ميدوزند.

پوشاك مردان

ـ سابقأ مردان دهبرمي لباسشان عبارت بود از يك پيراهن و يك شلوار گشاد مشكي از پارچه دبيت كه تنبون ميگفتند (tommun – tonbun) رويش قباي بلندي كه آرخالق ميگفتند ميپوشيدند. آرخالق برنگهاي زرد و سفيد بود و دو طرفش چاك داشت و روي آن شال مي‌بستند. دور گردن زنهاره ميانداختند. زنهاره براي زيبائي بد و عبارت بود از بند ابريشمي بباريكي يك سانتيمتر و طول يك متر كه دو سرش دو گلاله بزرگ ابريشمي داشت. زنهاره بحالت آزاد دور گردن انداخته ميشد و در وسط شانه‌ها گره ميخورد و دنباله‌اش پشت سر آويزان ميشد. زمستانها روي ارخالق چغه (coqqe) كه عباي پشمي سفيدرنگي بود روي دوش مي‌انداختند.

كلاهشان هم كلاه دو گوشي قشقائي نمدي بود. گيوه ملكي هم پاي پوششان.

ولي حالا ديگر بآنصورت لباس نمي‌پوشند بلوز و شلوار و كفششان را از شهر ميخرند ولي كلاهشان همان كلاه نمدي قشقائي است و طوري روي سر ميگذارند كه لبه‌اش روي پيشاني قرار ميگيرد. بعضي هم كلاه سربازي نقاب‌دار بسر ميگذارند.

پيرها باصطلاح خودشان لباس مرهم يعني لباسهاي تيره و سياه‌رنگ مي‌پوشند.

چوپانها در زمستان كردك (kordak) يا كپنك (kapanak) مي‌پوشند كه پالتو مانندي از نمد است.

باورهاي مربوط به پوشاك و آرايش

دهبرمي‌ها معتقدند كه:‌

- اگر كسي خواب ببيندكه لباس سايه پوشيده دليل فقر و بدبختي است.
- اگر زن آبستن خواب بيند كه دستمال پيدا كرده يا به پيشاني‌اش دستمال بسته و يا مهره پيدا كرده دختر ميزايد.
- روز جمعه لباس نمي‌برند چون سنگين است.
- اگر پاشنه‌هاي كفش جفت شود بد ميدانند چون كفش مرده را بايد جفت كرد.
- اگر كسي ندانسته لباس وارونه بپوشد بد است و به او ميگويند «كسي مرده كه اينطور لباس مي‌پوشي؟»
- اگر دختر پيراهن را وارونه بپوشد ميگويند باو تهمت ميزنند.
- اگر دو تا كفش رويهم سوار شود، راه مي‌طلبد، يعين صاحب كفش به مسافرت ميرود.
- اگر كسي در خواب لباس زرد ببيند مرض و بدي است.
- اگر كسي لباس سفيد خواب ببيند مرگ و مير است.
- اگر كسي شانه ديگري را بسرش بزند بد است و سردرد ميآورد.
- ايستاده شلوار پوشيدن بد است.
- روزهاي شنبه نبايد دست به سوزن زد و خياطي كرد چون بدشگون است و ممكن است كسي بميرد.
- موقع بريدن لباس نو بعد از بسم‌الله گفتم ميگويند: «اين لباس را ميدوزم، مبارك باشد».
- دهبرمي‌ها براي اينكه بچه‌شان پسر باشد نذر ميكنند كه تا هفت سال مويش را نزنند و بعد از هفت سال بچه را بشاه چراغ شيراز برده موي سرش را مي‌تراشند.*

پاورقي‌ها:
1- dehbarm

* طرحهاي اين مقاله از روحانيه زماني محقق فرهنگ عامه است.

ايل ترك قشقايي و كودتاي 28 مرداد

گروه فرهنگ، هستي پود فروش- كودتاي 28 مرداد و به گفته انگليسي ها ”عمليات چكمه” و به قول آمريكائي ها ”آژاكس”، طرح موفقيت آميز اين دو كشور به منظور سرنگوني دولت مصدق و سركوبي طرح ملي كردن نفت بود.

كودتاي 28 مرداد 1332، كودتائي نظامي با طرح اوليه انگليس و همكاري و رهبري آمريكا بود. عليرغم، مخالفت كارشناسان رده هاي پائين تر سازمان جاسوسي آمريكا «سيا» با اين طرح، كه اين اقدام را موجب بدنامي آمريكا در نزد افكار عمومي جهان ميدانستند، ليكن مسئولان رده بالاي سيا، با اجراي اين كودتا موافقت كردند و پس از تشكيل اجلاس بين چند تن از مقامات بلند پايه انگليسي و آمريكائي، رهبري اين عمليات به عهده ”كرميت روزولت” برادر رئيس جمهور اسبق آمريكا محول شد. روزولت براي اجراي كودتا از طريق مرز عراق بصورت، ناشناس وارد ايران شد.
روزولت در ‎آ‎غاز فرمان عزل مصدق و انتساب فضل الله زاهدي به نخست وزيري را تهيه و به امضاي شاه رساند. در 25 مرداد سرهنگ نعمت الله نصيري- فرمانده گارد شاهنشاهي- اين فرمان را به محمد مصدق تسليم كرد اما مصدق كه از چگونگي توطئه آگاه بود اين فرمان را جعلي خواند و حكم بازداشت نصيري را صادر كرد. نيروهاي وفادار به مصدق در نقاط مختلف شهر افسران مظنون به همكاري با زاهدي را بازداشت كردند. و محمدرضا شاه سراسيمه به بغداد و از آنجا به رم گريخت. پس از كودتاي نافرجام 25مرداد، مردم به خيابانها ريختند و به تخريب مجسمه هاي شاه و رضا شاه در ميدان هاي شهر پرداختند. آنها براي جبران اين شكست با توسل به دلارهاي آمريكائي، دسته جات اوباش وفواحش را اجير كردند. در روز 28 مرداد با برخي از افراد يگان هاي ارتش و شهرباني ابتدا به ساختمان هاي دولتي و دفاتر احزاب و روزنامه هاي طرفدار مصدق حمله كردند و پس از آن با عده اي از نيروهاي نظامي به طرف خانه مصدق حركت كردند. برخورد شديدي بين نيروهاي طرفدار مصدق وكودتا چيان صورت گرفت و ديوارهاي خانه مصدق زير آتش تانك و توپخانه فروريخت و اسباب خانه او غارت شد. مصدق از طريق بام خانه فرار كرد ولي روز بعد تسليم زاهدي شد.

در دوران حكومت مصدق، قشقائي ها كه قلمروي آنها بخش وسيعي از جنوب وجنوب غربي ايران است و جمعيت شان در آن زمان در حدود 4 ميليون نفر بود عمده ترين حامي وي محسوب مي شدند. به هنگام وقوع كودتا، سران قشقائي به ميان ايل خود رفتند و نيروهاي قشقائي را براي مقابله با دولت كودتا بسيج كردند. هنگامي كه تهديدها و تطميع هاي دولت كودتا بر ايل قشقائي اثر نكرد، به ناچار با تفرقه افكني در ايل قشقائي هواداران دكتر مصدق را مجبور به ترك خاك ايران كردند.

درحين طرح سرنگوني دولت مصدق، روزولت سعي كرد خود را از ديد عموم مخفي كند اما قشقائي ها كه از حضور روزولت در ايران آگاه شدند بطور غير مستقيم پيام هائي عليه شاه براي او فرستادند ، ولي روزولت توانست خود را از ديد آنان پنهان سازد شاه نيز براي دفع خطر احتمالي اين كودتا تصميم گرفته بود به شيراز سفركند ولي به توصيه روزولت كه شيراز را ستاد مركزي ايل قشقائي طرفدار مصدق ميديد به سواحل درياي خزر رفته و منتظر نتيجه كودتا ماند.
قشقائي ها پس از كودتاي 25 مرداد شديداً واكنش نشان دادند، ناصرخان يكي از سران ايل بختياري طي تلگرافي به مصدق اعلام كرد كه افراد اييل قشقائي به منظور حمايت از «يگانه رهبر بزرگ» بي صبرانه خواستار حركت به سوي تهران هستند همچنين درخواست كرد كه مخالفين ملت و اخلالگران ضد ملي هرچه سريعتر محاكمه و مجازات شوند. درفاصله 25 تا28 مرداد32 طراحان كودتا براي اجراي طرح دوم خرداد بارديگر در پي جلب حمايت قشقائي ها تلاش كردند. بدين ترتيب «جوگودوين» از ماموران سيا در روز27 مرداد با محمدحسين خان و خسروخان كه از سران ايل بودند ملاقات كردند. وي دو پست وزارت ويك مقام سفيري و همچنين كليه اختيارات فارس وجنوب و پرداخت ماهي پنج ميليون دلار را به آن دو وعده داد، اما محمدحسين خان و خسرو خان صريحاً اين پيشنهاد را رد كرده و اعلام كردند كه ازحمايت دكتر مصدق دست برنمي دارند.
با وقوع كودتاي 28 مرداد، خسروخان، در همان روز از دكتر مصدق خواست تا به سوي جنوب حركت كند تا قشقائي ها دفاع از وي را برعهده گيرند اما مصدق اين پيشنهاد را نپذيرفت و روز بعد خود را تسليم دولت كودتا كرد.

ناصرخان نيز به محض دريافت خبر كودتا به افراد ايل قشقائي آماده باش كامل داده و دستور داد تا پاسگاههاي ژاندارمري سميرم و صفا (درحوالي سميرم) را خلع سلاح كند.

در روز 29 مرداد، ناصرخان طي تلگرافي به سرلشگر زاهدي، ضمن يادآوري دوستي چندين ساله اظهار داشت «تصور نمي نمودم اگر حضرتعالي قيام كند اولين كس بنده و برادرانم و ايلم خواهد بود كه به قيام بپيوندم اما بدبختانه قسمتي شده است كه بايد ازهم فاصله بگيريم» و به وي پيشنهاد كرد «حالا هم مجال داريد تا قوه در دستتان است قيامي كرده وبه ملت ثابت كنيد.»
ناصرخان در روز 30 مرداد در اعلاميه شديد الحني خطاب به هموطنانش گفت: «هموطنان! در اثر كوچكترين غفلت، ملك و ملت ايران براي هميشه در زير استعمار جابرانه انگليس باقي خواهد ماند. بكوشيم اين تله بدنامي را با خون خود و فرزندان و برادران خود ازدامان مليت و سربلندي خود پاك كنيم.»

مخالفت ايل قشقائي و سران آن ها بيم و هراسي در كودتاچيان ايجاد كرد و باعث اميدواري به فعالان انقلابي شد. در اعلاميه اي كه از طريق هواپيما بين ايل پخش شد آمده بود «ناصر خان، محمدحسين خان و خسروخان بدون فوت وقت با اعتراف به گناه خود و تقاضاي بخشش به اصفهان بيائيد در غير اين صورت بدون هيچگونه رحم وبا سرعت و شدت از هوا و زمين سركوب مي شويد. از طرفي ،حبيب الله رضا زاده سخنگوي ايل قشقائي به خبرگزاري يونايتد پرس گفت كه اگر دولت، دكتر مصدق را آزاد نكند و با شروع انتخابات پارلماني مخالفت كند، قشقائي ها با 70 هزار نفر شيراز را تهديد مي كنند و در مقابل رئيس ستاد ارتش هشدار داد: «در برابر با تانك و هواپيما مقاومت خواهد كرد.»

اين امكان وجود داشت كه قشقائي ها طرفداران مصدق را به فارس فراخوانند ودر صورت موفقيت، شورشهاي ديگر هم در نقاط ديگر ترتيب داده شود. اين امكان، آمريكا را نگران ساخت، زيرا در صورت بروز جنگ و حمايت امريكا از دولت ايران اين احتمال مي رفت كه شوروي نيز دخالت كرده و زمينه يك بحران بين المللي در منطقه ايجاد شود. در اين ميان عده اي از هم پيمانان قشقائي ها در نيروي هوائي شيراز، اغلب هواپيماهائي كه مناطق قشقائي ها را شناسايي ميكردند از كار انداختند ناصرخان با متفرق ساختن ايل در اطراف شيراز خطر حمله قشقائي را تا حدودي منتفي كرد. اما يك بار ديگر قشقائي ها قرباني سياست استعماري «تفرقه بينداز وحكومت كن» شدند. زيرا تلاشهاي آمريكائي‏ها و ماموران دولتي كه به طور مستقيم با كلانتران قشقائي ارتباط برقرار كرده بودند ثمر داده و عده اي از كلانتران از اتحاديه قشقائي ها جدا شدند. اين جدائي ضربه جبران ناپذيري را به روحيه ساير افراد ايل وارد كرد و باعث فروپاشي اتحاديه قشقائي‏ها و پراكندگي نيروهاي آنان شد. بنابراين ناصرخان كه ديگر مقاومت را بي فايده مي ديد سرانجام در اواخر آذرماه منطقه قشقائي و فارس را ترك و عازم تهران شد.

شاه كه برادران قشقائي را خيانتكار مي دانست به روزولت دستور داد كه «برادران قشقائي نمي توانند در مملكت بمانند. آن ها بايد تبعيد شوند لذا ناصرخان وخانواده اش كه ديگر تلاش را بي فايده مي ديدند به سوئيس و از آنجا به كاليفرنيا رفته و در آمريكا اقامت گزيدند. اما خسروخان كه اين فرمان را جدي نگرفت به مبارزه محدود خود ادامه داد و با عده اي از افراد ايل به فيروزآباد رفت و به افراد طايفه كوهكي و نجيم گرگاني ملحق شد. اما با تهديد هاي مكرر و حمايت همه جانبه آمريكا راهي براي ادامه مبارزه نيافت. وي به وسيله اسكورت به فرودگاه مهرآباد رفته به كشور اسپانيا پرواز كرد و پس از مدتي در شهر مونيخ آلمان اقامت گزيد. اما محمد حسين خان به شرط عدم خروج از تهران در اين شهر ساكن شد. پس از تبعيد سران قشقائي تمام املاك و دارايي آنان توقيف شد. دولت در چند سال بعد تلاشهاي گسترده اي درجهت خلع سلاح و اسكان ايل قشقائي انجام داد.

درهرحال ايل قشقائي به علت عدم حمايت گسترده سران جبهه ملي از آنها و همچنين فروپاشي اتحاديه ايل در مقابله با كودتاچيان شكست خوردند و با تلاش بعدي رژيم درجهت خلع سلاح و اسكان آن ها باقيمانده قدرت سياسي – نظامي آن ها نيز رو به زوال نهاد

بهمن قشقايي

فاطمه معزي

بهمن قشقايي فرزند سهراب خان قشقايي، خواهرزاده ناصرخان صولت‌الدوله در 1322ش در شيراز متولد شد. او براي ادامه تحصيل چون بسياري از خان ‌زادگان قشقايي راهي انگلستان و در رشته پزشكي به تحصيل مشغول شد. در همان زمان تحصيل به سياست روي آورد و گرچه به ملي‌گرايان متمايل بود ولي پس از تشكيل سازمان انقلابي حزب توده كه اعتقاد به حركت مسلحانه داشت به آن پيوست.

اولين حركت بهمن قشقايي بازگشت به ايران بود تا بتواند در ميان ايل قشقايي حركتي مسلحانه ايجاد كند. او در بدو ورود خود به ايران توسط سازمان امنيت دستگير و بازداشت شد ولي دوره بازداشت وي چندان طول نكشيد و او پس از سپردن تعهد به صورت مخفيانه به ميان ايل خود رفت. در ميان ايل قشقايي به جستجوي متحداني پرداخت و از ديگر عشاير نيز كمك خواست. او در فروردين 1343 به پاسگاه ژاندارمري دهرم حمله كرد و جنگ بين آنها درگرفت. اين حركت وي موجب شد تا قواي دولتي او را تحت تعقيب قرار دهند. ياران عشايري بهمن قشقايي پس از يك سال تعقيب و گريز او را ترك كرده و پس از آنكه مادر و خواهر بهمن توسط ساواك بازداشت شدند او نيز با سوگند امانِ اسدالله علم خود را در شيراز تسليم قواي دولتي كرد. سوگند اسدالله علم براي بهمن قشقايي حكم اعدام را صادر كرد و او در 17 آبان 1344 به جرم قيام مسلحانه اعدام شد. سازمان انقلابي حزب توده خود پس از چندي شكست اين حركت را چنين توجيه كرد : « اين مبارزه نه داراي برنامه سياسي نه داراي رهبري سياسي بوده است و نه حتي افراد شركت‌ كننده در آن داراي آگاهي سياسي بوده‌اند....».

كسبيان، حسين. "زندگي قشقائيها". دوره1، ش4 (بهمن41): 18-27، تصوير

حسين كسبيان زير نظر دكتر صادق‌كيا استاد دانشگاه




لباس و زيور يك دختر قشقايي
سواري با آرخالق مردانه و كلاه دو گوشي ها
بافندگان قشقاييها
عروس و داماد در مراسم عروسي





كوچ قشقاييها
خانواده‌اي از قشقائيها
چادر سفيد ويژة مهمان
طرز چيدن اسباب خانه، رختخوابها، خوابگاهها و خورجينها در داخل چادر
يكي از دبستانهاي عشايري در داخل چادر
چادر سياه يا «بوهون»
بافت جاجيم و گليم توسط دختران و زنان
در مراسم جشن و عروسي زنان و مردان قشقائي رقص بسيار زيبا و جالب دارند
مطربان قشقائي در عروسي
عروس را براي گرداندن دور اطاق پدري و رفتن به خانه داماد سوار بر اسب كرده اند
منظره اي از دشت و چادر ها و رقص زنان و مردان قشقايي


پيشگفتار

در آبان ماه سال 1340خورشيدي از طرف اداره كل موزه‌ها و فرهنگ عامة هنرهاي زيباي كشور به همراهي يك تن از عكاسان آن اداره ماموريت يافتم كه دو ماه به سرزمين قشقائي نشين استان فارس مسافرت نمايم و به بررسي در زندگي آن ايل و گردآوري فولكلور آن بپردازم. در اين مسافرت كوتاه گذشته از تهية عكسهاي سياه و سفيد و رنگي و اسلايدهاي فراوان و مقداري فيلم 8 ميليمتري سينمايي از زندگي قشقائيها و چند نوار از آهنگهاي قشقائي، به گرد آوري و بررسي در سازمان ايل، عادات، آداب و مراسم، زندگي، كوچ، داستانها، چيستان‌ها، مثلها، معتقدات و……. پرداختم كه در آينده بصورت كتابي چاپ خواهد شد. در اين گفتار كوتاه كوشش شده است كه ايل قشقائي به زبان ساده و به اختصار به خوانندگان گرامي شناسانده شود اميد است كه قابل استفاده باشد.

يكي از ايلهاي بزرگ ايران كه هنوز چادر نشين هستند، ايل قشقائي است كه جمعيت آن نزديك به 30هزار خانوار يعني 150هزار نفر است. اين ايل از پنج طايفة بزرگ «دره شوري»، «شش بلوكي»، «كشكولي بزرگ و كشكولي كوچك و قراچه »، «فارسيمدان»، «عمله» و برخي تيره هاي مستقل مانند، « صفي خاني »، «گله زن» و «يلمه‌اي » تشكيل شده است. طايفة عمله در زمان ايلخاني «صولت الدوله » (پدر ناصر قشقائي) براي رسيدگي به كارهاي شخصي خان، گرد آوري حق مالكان، رسيدگي به كارهاي كشاورزي، گله داري ايلخاني و تنظيم امور ايلي از تيره‌هاي گوناگون ايل قشقائي و سران تشكيل شد. طايفة عمله يا عمال اجراي دستورها و فرمانهاي ايلخاني بزرگ، با آن كه اكنون سمت و وظايف پيشين خود را از دست داده است، هنوز هم به نام « عمله» خوانده مي شود.

خان‌هاي هر طايفه نيز گروهي خدمتگزار و كارگزار مخصوص دارند كه آنها را نيز « عملة دور و بر خان» مي نامند ولي جزو طايفة عمله نيستند. سازمان ايل قشقائي به ترتيب از فرد تا ايل به صورت زير است: نفر- خانوار - ايشوم - تيره – طايفه - ايل. هر طايفه از چندين تيره و هر تيره از چندين «ايشوم» و هر چند ايشوم از چند خانوار تشكيل شده است.

حسيني فسائي در « فارس‌نامة ناصري» (كه به سال 1312هجري قمري نوشته ) شصت و شش تيره از ايل قشقائي را نام برده است ولي شمارة تيره‌هايي كه امروز جزو قشقائي است بيش از اين است. شايد گروهي از اين تيره‌ها در گذشت زمان و يا سود جوئي به ايل قشقائي پيوسته باشند.

در سازمان كنوني، هر خانوار يك سر پرست و هر ايشوم كه از چند چادر گرد هم كه در آن چند خانوار زندگي مي‌كنند تشكيل مي‌شود يك ريش سفيد و هر تيره يك يا دو كدخدا و هر طايفه يك يا دو و يا سه كلانتر دارد. كلانتران كه از طبقة خانها هستند از جانب دولت براي رسيدگي به كارهاي طايفه خود و برقراري امنيت و انضباط برگزيده مي‌شود. يك يا دو افسر ارتشي نيز براي برقراري انتظامات ايل به نام افسر انتظامي از طرف ارتش برگزيده مي‌شوند. در سازمان كنوني ايل قشقائي، «ايل بيگي» يا «ايلخاني» (رياست ايل) وجود ندارد و دولت اين مقام را از بين برده است.

فارس‌نامة ناصري قشقائيها را از طايفة خلج ترك مي‌داند كه از روم شرقي به عراق عجم گريخته‌اند و مي‌نويسد كه به همين جهت آنها را «قاچ قائي » يعني فراري ناميده اند و واژة قاچقائي رفته رفته به صورت قشقائي در آمده است. برخي نيز مانند «بارتلد»(1) نام قشقائي را از كلمه «قشقا» به معني اسب سفيد پيشاني گرفته اند ولي خود قشقائيها معتقدند كه در زمان صفويان از ماوراء قفقاز به آذربايجان و سپس به اصطهبانات و نيريز تبعيد شده‌اند.

قشقائيها پيوسته ميان سرزمينهاي سردسير سميرم شش ناحيه، دامنة كوه دنا، سرحد چهاردانگه، كام فيروز، كاكان و پيرامون شهرهاي آباده، شهرضا، اردكان، كوه مرّهَ تا سرزمينهاي گرمسير كرانه‌هاي خليج فارس و پيرامون بهبهان، ماهور ميلاتي، كازرون، فراش بند، قير، كازرين، خنج، افزر، خشت، فيروزآباد، خواجه‌اي، دشتي و دشتستان براي رفتن به ييلاق و قشلاق كوچ مي نمايند و چنانكه ياد شد معمولاً چادرنشينند. قشقائيها 3 تا 4 ماه از سال را كوچ ميكنند و بقية سال را در ييلاق و قشلاق مي‌گذرانند. و به همين جهت به آنها«قشقائي بادي» مي گويند. عدة بسيار كمي از قشقائيها نيز به تازگي ده نشين شده‌اند و به كشاورزي و باغداري مشغولند و در دهات براي خود خانه ساخته اند. اين دسته را«قشقائي خاكي» مي نامند. قشقائي هاي بادي بيشتر به دامپروري و گله داري مي پردازند و به همين جهت براي رسيدن به چراگاه پيوسته كوچ مي كنند. قشقائي هاي بادي بجز دامداري، در ييلاق و قشلاق به كشت و زرع نيز مي پردازند. اين ايل در ييلاق به بختياريها و در قشلاق به ايلهاي بوير احمدي، خمسه، ممسني هم‌مرزاند.

چادر

چادرهاي ايلي را كه «بوهون» خوانده مي شود، از موي بز و به رنگ سياه مي‌بافند. اين چادرها به شكل مستطيل است و از چند بخش گوناگون: سقف، لتفهاي اطراف چادر، تيركها، چند قطعه«كُمَّج» يا«كُمجِّه»، بندها، ميخ‌هاي بلند چوبي، ميخ‌هاي كوچك چوبي كه به نام «شيش» خوانده ميشود و لفاف يا «چيق» يا« ني چي» اطراف چادر تشكيل شده است. لتفها از جنس سقف و به رنگ سياه بافته مي شوند. پهناي لتف يك متر و درازاي آن نامعين است و گاهي تا ده متر مي‌رسد. لتفها با ميخهاي كوچك چوبي«شيش» به سقف متصل مي گردند. تيركها و كمج‌ها نگهدارندة سقف چادرند. سر تيركها در زير سقف، در سوراخ كمج‌ها قرار مي گيرد. شكل چادر در تابستان و زمستان فرق مي‌كند. در زمستان بيشتر تيركها در ميان و سراسر چادر قرار مي‌گيرند و سقف را به شكل مخروط درمي‌آورند تا هنگام ريزش باران، آب از لبة سقف و به زمين بريزد. پيرامون چادر نيز جوي كوچكي حفر مي‌كنند كه آب باران در آن جاري مي‌شود ولي در تابستان و بهار تيركها را در اطراف چادر قرار ميدهند تا سقف صاف و هموار باشد. در تابستان چادر تنها در بخشي كه اسباب خانه و رختخوابها قرار مي گيرد ديوار دارد. در زمستان و پايان پائيز سه طرف چادرها با لتف پوشيده مي‌شود و تنها راه ورود و خروج، يك ضلع پهناي چادر است. «ني چي» يا «چيق» حصيري است از زني كه از درون، دو‌را‌دور بخش پايين چادر گذاشته شود تا چادر، از ديد خارج، باران و سرما محفوظ بماند. بايد دانست كه بيشتر لوازم زندگي و خواربار و رختخواب و پوشاك و وسايل ديگر را در جوالها و خورجينها و خوابگاهها يا چمدانها مي گذارند و آنها را در امتداد درازاي چادر منظم و مرتب روي هم مي چينند و گاهي يك جاجيم بزرگ منگوله دار و زيبا بر روي سراسر آنها مي‌كشند.

بجز چادرهاي سياه كه چادر رسمي ايلي است، چادرهاي برزنتي سفيد يا اخرائي رنگ دو پوششة آفتاب گردان يا مخروطي براي پذيرائي مهمانها و براي استفادة در جشنها و عروسيها نيز وجود دارد. در جشنها دامن اين چادرها را بالا مي‌زنند تا تماشاچيان صحنه را بهتر ببينند. گاهي در درون اين چادرها شستشو مي كنند. چادرهاي دو پوششه را در اصفهان مي‌سازند. بجز اين چادر، يك نوع چادر كوچك مستطيلي شكل از كرباس سفيد رنگ نيز دارند كه ويژة آبريزگاه است. چادر آبريزگاه بوسيلة تجيري از ميان به دو بخش مجزا تقسيم مي شود و در قسمت وسط آن چالة كوچكي كنده‌اند. به تازگي برخي از خانه‌ها براي آرامش بيشتر در ييلاق و قشلاق خانه هاي سنگي يا آجري ساخته‌اند.

پوشاك

پوشاك زنان قشقائي بسيار زيبا و جالب توجه است و عبارت است از: چهار يا پنج دامن چين دار است كه تنبان با زير جامه ناميده مي شود. تنبان‌ها را روي هم مي پوشند و هر كدام آنها از 12 تا 14 پارچه ساخته مي شود. تنبان‌هاي زيري از پارچه هاي ارزان مانند چيت گلدار و دامنهاي رويي از پارچه هاي بهتر مانند مخمل يا زري و تور است و در پائين حاشيه يا تزئين دارد. پيراهن زنان تا ساق پا، يقه بسته و آستين بلند است و در دو طرف پائين چاك دارد كه روي دامنها قرار مي گيرد. اگر پيراهن از جنس ساده و گلدار نباشد پيش سينه را پولك دوزي مي كنند. روي پيراهن آرخالق كوتاهي با آستين سنبوسه‌اي مي پوشند كه از زري گلدار يا مخمل است. بر دو گوشة كلاخچه‌اي(كلاهچه يا كلاهكي) سه گوش از جنس آرخالق كش مي اندازند و پس از آنكه آن را سر گذاشتند كش را به زير مي‌آورند و موها را دور كش مي پيچند. روي كلاخچه چارقد تور يا زري سه گوش بزرگي سر مي‌كنند و آن را با سنجاقي محكم زير گلو مي‌بندند و روي آن را از قسمت جلوي سر و بالاي پيشاني دستمال كلاغي رنگي مي‌بندند. و كلاغي را از پشت سر گره مي‌زنند و قسمت زيادي آن را از پشت آويزان مي‌كنند. پوشش پاي آنها كفش ساده يا گيوة ملكي است. جوراب نمي‌پوشند. زيور ديگر زنان گلوبند زرين يا اشرفي همراه با دانه هاي ميخك خوشبو و همچنين النگو و دست بند طلا است.

لباس مردان عموماً كت و شلوار است ولي پوشاك ايلي آنها آرخالق آستر‌دار بلندي است كه تا مچ پا مي آيد و آستين بلند و گشاد و چاك دار دارد و ساده يا گلدار است. زير آرخالق پيراهني به رنگهاي گوناگون ساده يا راه راه با شلوار بلند آبي ساده يا راه راه مي‌پوشند. كفش آنها گيوه ملكي ساخت آباده يا شيراز، يا كفش سادة مردانه است. بر روي آرخالق (در قسمت كمر) شال پهني مي بندند و كلاه دو گوشي از جنس كرك شتر به سر مي گذارند. كلاه دو گوشي ويژة قشقائيهاست. پير و جوان، بزرگ و كوچك به اين كلاه علاقة خاصي دارند. «چُقِّه» پوشاك ديگري است كه ويژة جنگ و شكار مردان قشقائي است چقه را از پارچه پشمي آستين دار سفيد رنگ و نازكي تهيه مي كنند. بلندي چقه تا زانوان و قسمت جلو آن مانند قبا چاك‌دار است. در پشت چقه بند رنگيني قرار دارد كه «زِنْهارِه» ناميده مي شود و دو سر آن منگوله زيبايي دارد. زنهاره روي شانه‌ها قرار دارد و دو سر آن از زير بغلها مي‌گذرد و در پشت به ميان زنهاره گره مي‌خورد. كار زنهاره جمع كردن و نگهداري آستينهاي چقه در روي بازوان است.

برخي پيشه هاي مردم

قشقاييها در سرد سير و گرم سير به كشاورزي و باغداري مي‌پردازند. محصولات آنها گندم، جو، برنج، حبوبات، سبزي، مركبات و خرما است. كشاورزي بيشتر با اصول قديمي و گاوآهن انجام مي‌گيرد. زنان در همه كارها با مردان همكاري مي‌كنند. پس از برداشت محصول و پرداخت حق مالكانه، زنان بقيه محصول را در خورجين‌ها و جوالها ذخيره مي‌كنند يا به فروش مي‌رسانند. بعلاوه تمام كارهاي خانه به عهده زنهاست. دختران و زنان ايل هر صبح از كوه و دشت هيزم سوخت خود را گرد آوري ميكنند و پس از آن از رودخانه يا چشمه مشكهاي آب را پر مي كنند و به پشت مي گيرند و به چادر مي‌آورند. سپس گندم و برنج را در هاون هاي چوبي به نام «ديوَكْ» مي‌كوبند و پوست آنها را مي‌گيرند. هنگام كوبيدن، آهنگ ويژه اي را زير لب زمزمه مي‌كنند كه آهنگ «برنج كوبي» ناميده مي‌شود. پس از آن آرد را خمير و چانه مي‌كنند و از آن نان مي‌پزند. نان را روي ساج‌هاي فلزي مي‌پزند. نخست ساج را روي اجاق جلوي چادر گرم مي‌كنند. و سپس چانه‌هاي خمير را روي نان بند پهن مي‌نمايند و روي ساج مي اندازند تا پخته شود. تمام خوراكهاي گوناگون ديگر نيز روي همين اجاقهاي جلوي چادر تهيه مي‌شود.

زنان از شير كره، ماست، كشك ، قره قروت، سرشير و جز آن تهيه مي‌كنند. ماست را در مشكهايي (3) كه به سه پاية چوبي متصل است مي‌آويزند و آنقدر تكان مي دهند تا كره و دوغ بدست آيد. كار ديگر زنان بافت جاجيم، گليم، گَبِّه (4)قالي ، خورجين، خوابگاه و جز آنست. زنان و دختران نخست پشم گوسفند را با دوك مي‌ريسند و پس از آن كه آنها را رنگ كردند به صورت كلاف براي بافت آماده مي سازند. بافت با دارهاي زميني و با شانه فلزي كه«كركيتْ» ناميده مي‌شود انجام مي‌گيرد. در هر دستگاه بافت چند تن از زنان و دختران مدت يك يا دو ماه كار مي‌كنند تا يك قطعه جاجيم يا گليم زيباي قشقايي بوجود آوردند. نخست كلافها را سراسر دار مي‌كشند و از يك سو شروع به بافتن و طرح انداختن مي‌كنند. دوخت پوشاك خانواده نيز به عهده زنهاست و زنها نيز بايد اين هنر را بدانند به‌همين جهت مادران وظيفه دارند كه دوزندگي را مانند بافت جاجيم و گليم و قالي به دختران خود بياموزند.

تيره اي از قشقائيها كه «غُربتي» نام دارند كارشان ساختن وسائل مورد نياز مردم ايل مانند چكش، بيل، كلنگ، داس، تيشه، اره و جز آن است براي اين كار از كوره هاي زميني و دمهاي پوستي استفاده مي‌كنند. قشقائيها غربتي‌ها را پست‌ترين طبقة جامعة خود مي‌شمارند. بدين جهت هميشه با ديدة حقارت به آنان مي‌نگرند تا جائي كه با اين طايفة زحمتكش ازدواج نمي‌كنند.

قشقائيها بيشتر نيازمنديهاي روزانة خود را محدود و آسان مي‌كنند و بوسيلة خود ايل مرتفع مي‌سازند. مثلاً آرايشگران بومي گذشته از آرايشگري نوازندگي را نيز بعهده دارند و در جشن‌ها و عروسيها ساز مي زنند و مي خوانند. ختنه كردن كودكان نيز از كار آرايشگران است.

وسايل سواري ـ وسيلة حمل و نقل و سواري قشقائيها در ييلاق و قشلاق اسب، شتر، قاطر و خر است و از شتر بيشتر براي باركشي استفاده مي‌كنند. به تازگي خانهاي قشقائي براي سواري از اتومبيلهائي مانند جيپ و لندرور استفاده مي نمايند و بيشتر شان اتومبيل دارند.

شكار ـ يكي از سرگرميهاي مردان قشقائي در اوقات بيكاري شكار پرندگان و جانوران ديكر است كه بوسيلة تفنگ انجام مي‌گيرد. قشقائيها به شكار و تيراندازي و سواري بسيار علاقه‌مندند و بيشتر آنان در اين فن مهارت زيادي دارند.

دبستانهاي عشايري

اخيراً وزارت فرهنگ براي باسواد كردن (فارسسازي آنهاּ وئبلاگ ايلخان) قشقائيها اقدامات مؤثري نموده و در هر تيره و طايفه اي به تناسب شمارة آنها، دبستانهاي عشايري دائر كرده است. دختران و پسران در كلاسها به صورت مختلط درسهاي تابستاني را فرا مي‌گيرند و سپس براي ادامة تحصيل به شهرهاي پيرامون مانند شيراز مي‌روند. اين دبستانها هم در درون چادر و هم در اتاق تشكيل مي‌شود و آموزگاران آنها از جوانهاي تحصيل كرده ايل برگزيده مي‌شوند و حداقل كارنامه قبولي دورة دبيرستان را دارند. برگزيده شدگان قبل از آن كه به كار آموزگاري بپردازند يك سال در دانشسراي عشايري فارس روش آموزش نو‌نهالان را مي‌آموزند و سپس مامور نقاط گوناگون ايل نشين مي‌شوند.

برخي عادتها و آداب و رسوم

قشقائيها مردماني سرخوش و دلشادند. به جشن، پا كوبي و رقص بسيار علاقمندند و از اندوه و سوگواري گريزان. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواري مي‌كنند. در جشن‌ها و عروسيها رقص چوبي(گروهي) زنان و مردان قشقائي بسيار زيبا و جالب است. در اين جشن‌ها زنان و مردان هر يك دو دستمال در دست مي گيرند و پيرامون يك دايره بزرگ مي ايستند و با آهنگ كرنا و دهل دستمالها را تكان مي دهند و با حركات موزون پيش مي روند در رقص «دَرْمَرو» يا چوب بازي نيز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهاي كوتاه و بلندي كه در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با يكديگر مي‌رقصند مبارزه مي‌كنند. از اين رقصها در مراسم عروسي قشقائيها به تفصيل سخن خواهيم گفت.

قشقائيها به نوشيدن چاي علاقة بسياري دارند و فرزندان خود را از كودكي به نوشيدن آن عادت مي‌دهند. چاي از خوراكهاي عمومي قشقائي است. قشقائيها به كشيدن قليان بسيار علاقه‌مندند تنها مردان طايفه دره شوري به جاي قليان از چپق استفاده مي‌كنند.

مردم ايل فرمان‌گزار و مطيع دستور خانها هستند و هيچ قانوني را بالاتر از فرمان خان خود نمي‌دانند. هر گاه يكي از خانها يا كلانترها بميرد غوغاي عجيبي در ايل و طايفة او برپا مي شود. قشقائيها در مرگ عزيزان و فرزندان خود كمتر از مرگ خان يا كلانتر خود متأثر مي شوند. گورستانهاي قشقائي در سر راه كوچ ايل فرار گرفته تا هنگام كوچ بتوانند براي مردگان خود فاتحه اي بخوانند. به سبب علاقه اي كه به خانهاي خود دارند براي آنها آرامگاههاي باشكوه و استوار مي سازند كه ساليان دراز پابرجا مي ماند و هر سال هنگام كوچ قبر آنها را زيارت مي نمايند.

آرامگاه عده اي از سران ايل قشقائي بويژه خانهاي طايفة كشكولي در دامنة با صفاي شاهدايِ اردكان با سنگ و شيرواني به سبك مزار حافظ ساخته شده و نظر بيننده را به خود جلب مي‌كند.

بيشتر قشقائيها مردماني بلند قامت و خوش صورت و دلاورند. چهرة آنها گندم‌گون چشمانشان سياه يا ميشي و مويشان مشكي است. در ميان طايفة فارسيمدان و درة شوري گروهي سفيد پوست با موي زرد يا بور نيز ديده مي شوند. زنان قشقائي هرگز آرايش نمي‌كنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسي براي آرايش عروس اين چتر زلف را درست مي‌كنند. مردان قشقائي هميشه صورت خود را مي تراشند و به سبيل گذاشتن چندان گرايش ندارند.

تمام قشقائيها شيعة جعفري هستند و به آداب و رسوم خود علاقه‌مندند. شايد بيش از پنج درصد آنان نماز نخوانند. يا اصلاً نماز را ندانند ولي به عرف و عادات خود سخت معتقدند. زبان قشقائيها تركي آميخته به فارسي است و همة آنها فارسي را خوب مي‌دانند و به آن و به آساني سخن مي‌گويند.

پاورقي‌ها

1 نگاه كنيد به كتاب «عرف و عادت در عشاير فارس» نگارش محمد بهمن بيگي، تهران، چاپ اول سال 1324 خورشيدي، ص 2.
2 ـ خوابگاه همان است كه در تهران «مفرش» ناميده مي شود و به شكل مكعب مستطيل از جنس جاجيم و رنگارنگ است. اندازة تقريبي آن 80×80×150 سانتيمتر است و بوسيله بندهاي چرمي و قلابهاي (نر و ماده) بسته مي شود. خوابگاه دو دستگيره چرمي در دو طرف دارد.
3 – اين مشكها را به زبان محلي «نِهْرِه» مي گويند.
4 – گبه قاليچه اي است كه از كرك شتر مي بافند و بسيار بادوام است.

عشاير ترک ايران: شاهسون٬ قشقائي٬ خمسه

عشاير ترک‌زبان در سراسر ايران پراکنده هستند. استقرار ايلات ترک در مناطق گوناگون ايران در دوران سلجوقيان، مغولان، تيموريان و صفويه شدت يافته است.

عشاير ايلسون (شاهسون)

عشاير ايلسون (شاهسون) از جمله ايلات مهم ترک زبان ايران به‌شمار مى‌روند. سرزمين کنونى اين ايل منطقه کوهستانى اهر، مشکين‌شهر و ”دشت مغان“ کناره‌هاى رود ارس و پاره‌اى ديگر از مناطق آذربايجان شرقى است. در اين سرزمين‌ها شاهسون‌ها به‌گونهٔ کوچ‌نشينى و نيمه کوچ‌نشينى و يکجانشينى به‌سر مى‌برند.

برخى از شاهسون‌ها به‌نام ‌شاهسون‌هاى بغدادى و اينانلو، در اطراف ساوه، قم، قزوين و ورامين استقرار يافته‌اند.

مورخان درباره چگونگى پيدايش اين اين نظرات مختلفى را ارائه کرده‌اند. برخى مى‌گويند: شاه‌عباس اول پس از تسلط بر قبايل ترک عده‌اى از قبايل مختلف را دعوت کرد که در گروه جديدى شرکت کنند و نام قزلباش را به آنها داد که به شاهسون ناميده شدند. در دوران حکومت صفويه به‌دست اين گروه کارهاى مهمى از آن ‌جمله نگهدارى و حفظ فرمانروايان بر مى‌آيد و روزگارى نيز عده آنها به صدهزار خانوار بالغ مى‌شد. ولى به ‌تدريج از تعداد آنها کاسته شد.

هنرى‌ فيلد مى‌نويسد ”قبيله شاهسون قبيلهٔ نسبتاً جديدى است که در ربع قرن هفتم توسط شاه ‌عباس اول تشکيل گرديده تا از قدرت سى و دو قبيله قزلباش که رؤساى آنان در سال ۱۵۰۰ ميلادى مقاومت مهم کشورى و نظامى را در اختيار داشته کاسته شود.

يکى از پژوهندگان آگاه تاريخ صفوى مى‌نويسد: چيزى که طايفه‌هاى گوناگون قزلباش را در زمان شاه اسماعيل صفويه به يکديگر پيوسته و به‌صورت نيروى واحدى درآورده بود شاه‌سونى يا دوستدارى شاه و فدارکارى و جانبازى در راه مقاصد مقدس آن مرشد کامل يعنى جهاد با کفار و ترويج مذهب شيعه اثنى‌عشرى ... بود.

گروهى از شاهسون‌ها به‌صورت کوچ‌نشينى و برخى نيمه کوچ‌نشينى و گروهى نيز در شهر و روستا به‌صورت يکجانشينى زندگى مى‌کنند.

عشاير اطراف اردبيل نيمه کوچ‌نشينى دارند هر ساله در اواسط ارديبهشت از قشلاق يعنى روستاهاي: ”شوره دره“، ”مجدلو“ (مسجدلو)، ”قزقلعه سي“، آنقوتلار“ کوه‌هاى اطراف باغ رو مى‌کوچند.

شاهسون‌هاى دشت مغان از ۳۰ طايفه تشکيل مى‌شوند و زندگى ييلاق - قشلاقى دارند قشلاق آنها دشت مغان و ييلاق آنها نزديکى اهر و کوه‌هاى سبلان است. برخى از شاهسون‌هاى دشت مغان تابستان‌ها را در خانه‌هاى پايدار (خشت و گلي) و پاره‌اى در خانه‌اى ناپايدار (چادر يا آلاچيق) به‌سر مى‌برند. برخى ديگر از شاهسون‌هاى مغان به دامنه‌هاى کوه قراداغ کوچ مى‌کنند،

گروهى از آنها در فارس زندگى مى‌کنند، امروز روستاى ”محمدآباد“ شهرستان اصطهبانات يکى از مراکز مهم ساهسون‌نشين فارس است.

قشقائى

ايل قشقائى يکى از ايلات مهم ترک زبان ايران است. مرکز اصلى اين ايل فارس است. قشقائى‌ها در دوره‌هاى مختلف به‌تدريج به اين سرزمين کوچيده و در آن ساکن شده‌اند.

پاره‌اى از مورخان مسکن اصلى ايل قشقائى را آذربايجان و تبريز مى‌دانند, ترانه‌هاى فولکوريک قشقائى‌ها هم اين نظر را تأئيد مى‌کند.

تيره‌هاى مختلف ايل قشقائي، يکباره، وارد سرزمين فارس نشده‌اند بلکه رسته‌هاى مختلف آن به‌ تدريج مهاجرت کرده‌اند و به‌ هم پيوسته و نيرومند شده‌اند. سابقاً تعداد طايفه‌هاى ايل قشقائى متنوع و زياد بود. پى‌يرلينگ که در سال ۱۹۷۴(۱۳۵۳) کتاب “کوچ‌نشينان قشقائى فارس را نوشته است، ايل قشقائى را مشتمل بر ۹ طايفه: ”عمله“، ”دره‌شوري“, ”فارسى‌مدان“، کشکولى بزرگ٬ ”شش بلوکي“٬ ”کشکولى کوچک“٬ ”صفى‌خاني“٬ ”قره‌چاهي“ (قراچه‌اى يا قره‌چلو) و نمدى ذکر کرده است. يکى از محققان ايرانى هم در تحقيقات خود که به‌سال ۱۳۴۷ به انجام رسيده است، ايل قشقائى را شامل ۹ طايفه دانسته است. اما به‌جاى طايفهٔ نمدى رحيمى را آورده است.

بى‌شبهه در طى اين مدت طايفه‌ها و تيره‌هاى ايل قشقائى دستخوش تغييرات و دگرگونى‌هاى زيادى قرار گرفته و وضعيت گذشته خود را از دست داده‌اند.

اکنون ايل قشقائى از شش طايفهٔ دره شورى ”کشکولى بزرگ، کشکولى کوچک٬ فارسى مدان٬ عمله و شش بلوکى تشکيل گرديده که طائفه‌ها و تيره‌هاى متعددى را در خود جاى داده استּ به‌نظر مى‌رسد که در طى سال‌هاى اخير طائفه‌هاى نمدي، رحيمى صفى‌خان و قراچه‌اى جزءِ طايفه‌هاى ديگر درآمده‌اند.

قلمرو گرمسيرى (قشلاق) قشقائى‌ها از قلمرو سردسيرى (ييلاق) آن وسعت بيشترى دارد. منطقه گرمسيرى حد جنوبى فارس در امتداد ساحل خليج فارس گسترده است - سرحد شرقى آن در شهرستان لار و جهرم قرار دارد. حد جنوبى اين منطقه را جلگه ساحلى تشکيل مى‌دهد. در مغرب خط مرزى منطقه قشقائى در حوالى بهبهان قرار دارد که در اين قسمت با مناطق گرمسيرى طوايف کهگيلويه يکى مى‌شود. خط شمالى از حدود شمال غرب لار آغاز مى‌گردد و پس از گذشتن از حوالى جهرم و فيروزآباد به کازرون و از آنجا به سرحد غربى در نزديک بهبهان ختم مى‌گردد.

قلمرو سردسيرى بيشتر در شمال استان و از لحاظ وسعت کمتر از قلمرو گرمسيرى و در حدود نصف آن است. قلمرو سردسيرى شامل سه منطقه اصلي: سرحدات، حوالى اردکان و کمهر، چهار دانگه و ”شش ناحيه“ است. ييلاقات چهار دانگه و شش ناحيه از مناطق مسکونى قديمى قشقائى‌ها است و ييلاقات اطراف اردکان فارس ”وکمهر“ و ”کاکان“ جديدتر است.

هر کدام از طايفه‌هاى ايل قشقائى از چند تيره و هر تيره از چند ”بُنکو“ و هر بنکو از چند خانواده تشکيل مى‌شود. ”بُنکو“ها واحدهاى اجتماعى عشايرى هستند که عينيت دارند. ”بنکو“ها در جايگاه‌هاى مشخصى در طول منطقه ديده مى‌شوند و از تعدادى چار مجاور هم تشکيل مى‌گردند. تيره ها از ترکيب چند بنکو پديد مى‌آيند.

طايفه‌هاى مختلف ايل قشقائى که از حدود ۲۰۰ تيره تشکيل گرديده‌اند، وضع ثابتى ندارند بلکه همواره در حال تغيير و دگرگونى هستد. طايفه‌هاى ايل قشقائى عبارتند از:

طايفه درٌه شورى که پس از ورود فارس در اين ناحيه سکونت کرده‌اند، و مردم آن به داشتن و پرورش اسب معروفيت دارند.

طايفه فارسى‌مدان که از قديمى‌ترين طايفه‌هاى ايل قشقائى است که قبل از ديگر طوايف ترک زبان به فارس آمده‌اند و چون فارسى نمى‌دانستند، واژه ”فارسى مدان“ به آنان اطلاق گرديده است.

طايفهٔ کشکولى که در گذشته از سه تيره تشکيل مى‌شد که به ‌همراه ساير تيره‌هاى قشقائى ييلاق - قشلاق مى‌کردند. ييلاق آنها قسمتى از شمال سميرم و ”ديزجان“ بوده است زمستان را به مناطق جنوبى فيروزآباد کوچ مى‌کردند، بعدها قشلاق آنها به ماهور ميلانى تغيير کرد.

طايفه کشکولى کوچک که قبلاً تيره‌اى بود به ‌نام اخپلو که بعدها تيره‌هاى ديگر از جمله تيره کرمان به او اضافه مى‌گردد و گسترش پيدا مى‌کند و ابتدا به ‌نام کشکولى کرمانى و بعد تحت عنوان کشکولى کوچک ناميده مى‌شود.

طايفه شش بلوکى‌ها که اغلب از تيره‌هاى بسيار قديمى و از همان ترکان عراقى يعنى مهاجران اوليه هستند. اين طايفه از پرجمعيت‌ترين طوايف قشقائى است که در پرورش و نگهدارى دام مهارت فراوان دارند.

طايفه عمله که جزءِ نيروى محافظ خان و عوامل اجرائى و ادارى او به ‌شمار مى‌رود و مستقيماً تحت نظر خان اداره مى‌شود.

از طايفه‌هاى مختلف ايل قشقائى حدود ۴۰ درصد همچنان به‌طور کوچ‌نشينى و نيمه کوچ‌نشينى زندگى مى‌کنند و بقيه اسکان يافته‌اند.

ايلات خمسه

در منطقه فارس علاوه بر ايل بزرگ قشقائى ايلات ديگرى هستند که به‌نام خمسه معروف هستند اين ايلات به‌وسيلهٔ حکومت قاجار براى مقابله به ايل قشقائى تأسيس شده است که عبارتند از: ايل‌هاى ترک زبان ”اينانلو“، ”بهارلو“، ”نفر“٬ ايل عرب زبان ”عرب“ و ايل ”باصري“ که به زبان فارسى سخن مى‌گويند.